سخنان تابناك امام حسن عسکری(ع)
پنجشنبه 95/09/18
سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله و خاندان او پرتوهایى هستند كه از جانهاى پاكآنان، پس از تابیدن آفتاب قرآن كریم بر آنها، در خشیدن مىگیرد. این نور، نور خداست وهدایتى از هدایتهاى خدا. روانهاى نا آرام بدین نور بهآرامش مىرسند و كشتیهاى بیچارگان پس از گردشى سخت در میان امواج شك و تردید، در ساحل امن آنها به راحتى و آسایش دست مىیابند.
آنچهدر سطور زیرین، با یكدیگر مىخوانیم كلمات نورانى است كه تاریخ ازگفتارهاى امام در خود جاودان نگاه داشته است. امام حسن عسكرىعلیه السلام در رهنمودى خردمندانه به یكى از پیروانششیوه شایستهاى را كه تبعیت از آن در شرایط بحرانى و دشوار سزاواراست، توصیه مىفرماید.
آن حضرت چنین مىگوید: “شما را به ترس از خدا و پارسایى در دین خود و كوشش در راه خداوراستگویى توصیه مىكنم و به امانتدارى از هر كس كه بوده باشد خوب و یابد وفادار باشید، و به طول دادن سجدهها و خوش همسایگى سفارش مىكنمكه محمّدصلى الله علیه وآله بدین روش آمده. در عشایر آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنهاحضور یابید، و بیمارهاشان را عیادت و حقوقشان را ادا كنید. زیرا هر كس ازشما كه در دیانت خود پارسایى پیشه كرد و راست گفت و امانتدار بود و بامردم خوشرفتارى كرد و گفتند این (فرد) یك شیعه است، من از این امرشادمان مىشوم. از خدا بپرهیزید و زینتى باشید براى ما و نه مایه زشتى و ننگ. هر گونه دوستى را براى ما جلب كنید و هر زشتى را از ما بگردانید. چون هر خوبى كهدر باره ما گفته شود ما شایسته آنیم و هر بدى كه در باره ما گفته شود ما چناننیستیم. ما را در كتاب خدا حقّى است، ثابت و قرابتى كه با رسول خداصلى الله علیه وآلهداریم، و خداوند ما را پاك شمرده و احدى مدّعى این (كرامت) نیست مگردروغگو، خدا و مرگ را بسیار یاد آرید، و قرآن بخوانید و بر پیامبرصلى الله علیه وآله بسیاردرود فرستید كه درود بر رسول خداصلى الله علیه وآله ده حسنه دارد.آنچه را به شما توصیهكردم خوب به خاطر سپارید، شما را به خدا مىسپارم و بر شما درودمىفرستم".(1)
ایمان مردم به رهبرى شاهد و حاضر در میان آنها، بسى مشكلتروگرانتر است از ایمان آوردن آنان به كسى كه از بین آنها رفته و رخت بربسته است. زیرا آنها اگر به رهبر شاهد حاضر ایمان بیاورند، از آنهامىخواهد كه از او پیروى كنند و تابع و مطیع دستوراتش باشند و فرمانبرى بسیار گران است بویژه وقتى كه دیدگاهها و منافع با یكدیگر تناقض پیداكنند. از این رو شرایط توقف معروف به (وقف) نزد بسیارى از شیعیان،به هنگام وفات یك امام و جانشینى امامى دیگر پیدا مىشود. بسیارى ازاین توقفها از جانب وكلایى بوده كه اموال وحقوق مردم در نزد آنها بودهاست و طوفان ریاست و شهوت قدرت آنان را به بازى گرفته است.امام حسن عسكرىعلیه السلام از ناحیه چنین افرادى، آزارهاى بسیارىمتحمّل شد به طورى كه حتّى مىتوان گفت آن حضرت بیش از امامانپیشین آزار دید و رنج كشید چنانكه خود در حدیثى كه از وى روایت كرده اند، فرموده است: “هیچ كدام از پدرانم آزموده نشدند چنانكه من به خاطر تردید اینگروه در بارهام، آزموده شدم". چه بسا عامل این تردید، شك در استمرار امامت بوده باشد. از این روآن حضرت در رد این شك مىفرماید: “اگر این امر (امامت) امرى است كه بدان باور آوردهاید و براى آن سرتسلیم فرود آوردهاید مؤقت مىبود و سپس از هم گسسته مىشد، پس جاىشك بود، امّا اگر این امر تا زمانى كه امور خدا ادامه دارد، متصل و ناگسسته است، پس این شك چه معنایى دارد؟!".(2)
آن حضرت به یكى از یاران مورد اعتماد خود به نام اسحاق بن اسماعیل نیشابورى كه نامه هاى فراوانى میان او و امام رد و بدل گشته، نامهاىمىنگارد.در این نامه به احتجاج امام بر امامت و میزان اهمّیت آن برمىخوریم. بیایید در این نامه دقت به خرج دهیم.
خداوند ما و شما را در پرده خود نگاه دارد و در همه كارهایت بهنیروى صنع خویش تو را یار باد، خدایت رحمت كند، نامهات را (خواندم و) فهیمدم ما به شكر خدا و نعمت او اهل بیتى هستیم كه بردوستان خود دلسوزیم، و به احسان پیاپى خدا و بخشش وى بدیشانخوشحالیم، و هر نعمتى كه خداى تبارك و تعالى بر آنها ارزانى دارد بهحساب آوریم. اى اسحاق! خداوند بر تو وهَمتایانت نعمت خود را تمامكند، تمام آن كسانى كه خداوند به آنها مهر ورزیده و به نعمت خود آنان راهمچون تو بینا كرده و كمال نعمت خود را به بهشت رفتن آنان، مقدّرداشته است. هر نعمتى هر چه هم والا و با ارزش باشد چیزى نیست جزآنكه - به خاطر سپاس و ستایش خداوند و منزّه دانستن نامهاى مقدس او -باید شكر آن ادا شود. و من مىگویم “الحمد للَّه” برترین چیزى است كهستاینده خدا او را تا ابد سپاس گزارده در برابر منّتى كه خداوند بر تو نهادهاست از رحمت خویش و تو را از هلاكت رهایى بخشیده، و راه تو را درگذر از آن گردنه هموار فرموده. به خدا سوگند كه آن گردنهاى است بسدشوار وگذر از آن سخت و بلایش بزرگ و در كتابهاى پیشینیان از آن یادشده. شما در دوران امام گذشته تا زمانى كه از دنیا رفت و در دوران امامت من كارهایى داشتید كه پسندیده و موفّق نبود.
اى اسحاق! یقیناً بدان كه هر كس از این دنیا كور و نابینا بیرون رفتدر آخرت هم كور باشد و گمراهتر. اى اسحاق! دیدگان كور نیستند بلكه دلهایى كه درون سینههایندكوراند واین سخن خداست در كتاب استوارش از قول ستمگرى، آنجا كهمىفرماید: ( قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِیراً * قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَآیاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذلِكَ الْیوْمَ تُنسَى(3) یعنی: پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردى من بینا بودم. خدا فرماید:اینچنین آیات ما به تو رسید پس آنها را فراموش كردى و (در برابر) تو همامروز فراموش شدى). و كدامین آیت بزرگتر از حجّت خدا بر حقش و امین او در بلادش و گواه او بر بندگانش مىباشد؟! كسى كه گذشتگان از پدران نخست او از پیامبرانند و پدران بعدىاشاوصیا كه درود و بركات خدا بر تمام آنها باد. شما را كجا سرگردان كردند و همچون چهار پایان به كجا رومىآورید؟! از حق رخ بر مىتابید و به باطل مىگرایید، ونعمت خدا را ناسپاسى مىكنید یا از كسانى هستید كه به پارهاى از كتاب ایمان مىآورندوبه پارهاى دیگر كفر مىورزند. پس پاداش آن كس كه چنین مىكند، ازشما یا غیر شما، چیزى نیست مگر خوارى در زندگى دنیا و عذاب طولانىدر زندگى پاینده اخروى، و به خدا كه این رسوایى بزرگ است.
خداوند كه از روى منّت و رحمتش بر شما فرایضى مقرّر فرمود، نهبراى آن بود كه بدانها نیاز داشته، بلكه (قرار دادن این فرایض) رحمتى بود از جانب او كه معبودى جز او نیست، بر شما، تا پلید را، از پاك جداسازد و آنچه را كه در دلهاى شماست بیازماید و آنچه در دلهایتان استپاك و صاف كند تا به سوى رحمت خدا سبقت گیرید و جایگاههاى شمادر بهشتش تفاوت یابند. پس بر شما حجّ و عمره و گزاردن نماز وپرداختن زكات و روزه و ولایت را واجب فرمود و درى هم به روى شما گشود كه درهاى فرایض را بدان باز گشایید تا كلیدى (براى رسیدن) به راه او باشد. اگر محمّد و جانشینانش از فرزندانش نبودند شما چون چهارپایان سر گشته مىشدید، هیچ كدام از فرایض را در نمىیافتید. و آیا مىتوان به شهرى در آمد جز از راه دروازه اش؟! و چون بر شما منّت نهاد به قرار دادن اولیا (امامان) پس از پیامبرتان،در كتاب خویش فرمود: ( الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَدِیناً(4) یعنی:امروز دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلامرا دین شما پسندیدم). پس براى اولیاى خود بر شما حقوقى قرار داد و شما را به اداى آن دستورفرمود تا آنچه از زن و مال و خوردنى و نوشیدنى بر دوش دارید، براى شماحلال باشند، خداوند فرمود: ( قُل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى(5) یعنی: بگو از شما مزدى بر آن نخواستم جز دوستى با خویشانم).و بدانید كه هر كس بخل ورزد، بر خود بخل ورزیده و خداوند بى نیازاست و شما نیازمندانید كه خدائى جز او نیست، و سخن در باره آنچه بهسود و زیان شما بود به درازا كشیده شد.(6)
ما به قلّههاى حقایق رسیدهایم ائمهعلیهم السلام به مقام دنیوى یا ثروت و یا شهرت، مباهات نمىكردندبلكه فخر آنان به حب خدا و انتساب به رسول خدا و علم و تقوا بود.
آنچه در زیر نقل مىشود سخن شكوهمندى است منسوب به امام عسكرىكه آن را به خط مبارك ایشان یافتهاند. در این مكتوب آمده است:
ما به گامهاى نبوّت و ولایت به قلّههاى حقایق رسیدهایم و راههاىهفتگانه را با نشانهاى فتوّت روشن ساختهایم. ما شیران میدانهاى كارزاریم وابرهاى پر باران. شمشیر و قلم در دنیا و درفش سپاس و دانش در آخرت دركف ماست. فرزندان ما خلفاى دینند وهم پیمانان یقین، و چراغهاى امّتهایندو كلیدهاى بزرگوارى وبخشش. كلیم (موسىعلیه السلام) را وقتى حلّه نبوّتپوشاندند كه ما از او پیمان و فادارى گرفتیم، و روح القدس در بهشت آسمانسوّم از باغهاى تازه رسِ ما مىچشید، و پیروان ما گروه رستگارانند و دسته پاكان. براى ما یار و نگاهبانند و بر تیرگى باور و مددكار، و بزودى چشمهسارهاى زندگى )واقعى( پس از شرارههاى آتش براى آنان شكافته مىشود".(7)
شهادت امام
پنجشنبه 95/09/18
معتمد، كه امام عسكرى(ع) را در برابر دستگاه ستمپيشه عباسيان سدىنفوذناپذير مىديد، بر آن شد آخرين ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براىتحقق آرمانهاى پليدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چناننماياند كه حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است؛ ولى اين توطئه نيز ناكامماند و چهره واقعى وى بر همگان آشكار شد.
احمد بنعبيدالله بنخاقان مىگويد: …چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخيزى در شهر پديد آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شيون برخاست. خليفه در پى فرزند نيكبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانهامام گسيل داشت تا وى را بيابند. خليفه حتى زنان قابله را فرستاد تا ازباردارى احتمالى كنيزان حضرت آگاه شوند …
آرى، دشمنان نمىدانستند كه پروردگار نور خود را كامل كرده است و گوهر تابناكالهى حضرت حجه بنالحسن المهدى(ع) پنجسال پيش بدين جهان گام نهاده، اينك پساز شهادت پدر گرامىاش بر جايگاه والاى امامت تكيه زده است.
در پايان بجاست مانند حضرت امام حسن عسكرى(ع)، كه هنگام خروج از زندان معتمدآيه «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون»را نگاشت، ما نيز آيه شريفه را به خاطر آوريم و براى سلامتى و ظهور كاملكنندهنهايى نور هدايتحضرت مهدى(ع) دعا كنيم.
امام و زندانهاى خلفا
پنجشنبه 95/09/18
امام عسكرى(ع) بخشى از دوران امامتش را در زندانهاىطاغوتيان عباسى به سر برد. مدتى نيز، كه در ظاهر خارج از زندان بود، تحتمراقبتشديد قرار داشت. شيخ مفيد مىنويسد:
امام عسكرى(ع) را به نحرير، يكى از غلامان مخصوص خليفه و مسوول نگهدارى ازحيوانات درنده و شكارى دربار، سپردند؛ نحرير بسيار بر او سخت مىگرفت و آزارشمىداد. همسرش گفت: واى بر تو، از خدا بترس؛ مگر نمىدانى چه شخصيتى به خانهاتگام نهاده؟
آنگاه گوشهاى از فضايل حضرت را بازگو كرد و گفت: من در مورد او و رفتارى كهبا وى مىكنى، بر تو بيمناكم.
نحرير گفت: به خدا سوگند، او را در ميان درندگان خواهم افكند و چنين نيزكرد. پس از مدتى، وقتى به جايگاه درندگان مراجعه كرد تا دريابد چه بر سرامام آمده، ديد حضرت ميان درندگان به نماز ايستاده است.
احمد بنحارث قزوينى مىگويد: با پدرم در سر من راى (سامرا) بوديم. پدرم دراصطبل امام عسكرى(ع) كار مىكرد.
مستعين عباسى استرى داشت كه از نظر زيبايى و زرنگى بىنظير بود، ولى وحشىمىنمود و سوارى نمىداد. وقتى تلاش مسوولان براى رام ساختنش بىنتيجه ماند، يكىاز نديمان خليفه گفت: چرا اين كار را به حسن(ع) واگذار نمىكنى تا بيايد ياسوار استر شود و رامش سازد يا استر او را هلاك كند و تو آسودهخاطر شوى. خليفهدر پى حضرت فرستاد.
پدرم نيز همراه حضرت رفت. پدرم گفت: وقتى وارد شديم،امام نگاهى به استر، كه در حياط ايستاده بود، افكند، پيش رفت و بر كفلش دستنهاد. در اين لحظه عرق از پيكر استر سرازير شد. سپس حضرت نزد مستعين رفت. مستعين او را پيش خويش نشاند و گفت: ابومحمد، ايناستر را مهار كن!
حضرت به پدرم فرمود: غلام، استر را مهار كن.
مستعين گفت: خودت مهار كن.
حضرت پوستين بر زمين نهاد، برخاست، بر استر دهنه زد و به جاى خويش بازگشت.
مستعين گفت: ابومحمد، استر را زين كن.
حضرت فرمود: غلام، زينش كن.
اما خليفه گفت: خودت زينش كن. پس امام برخاست؛ استر را زين كرد و بازگشت.
مستعين گفت: آيا صلاح مىدانى كه سوارش شوى؟ حضرت فرمود: آرى.
آنگاه سوارش شد، آن را دوانيد …. سپس برگشت و پايين آمد. مستعين گفت: ابومحمد، استر را چگونه ديدى؟ فرمود: استرى به اين خوبى و چالاكى نديده بودم؛ جز براى خليفه شايسته نيست. مستعينگفت: خليفه آن را به شما واگذار كرد. حضرت به پدرم فرمود: غلام، استر را بگير. پدرم گرفت و برد.
على بنعبدالغفار مىگويد: وقتى صالح بنوصيف امام عسكرى(ع) را زندان كرده بود،گروهى از عباسيان و منحرفان نزد صالح آمده، شكوه كردند كه چرا بر امام سختنمىگيرى؟ او گفت: چه مىتوانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترين كسانى كه به آنهادسترسى داشتم، بر او گماشتم؛ اما اينان اهل نماز و روزه شدند. وقتى علت راپرسيدم، گفتند: چه مىگويى در باره مردى كه روزها روزه مىگيرد و شبها نمازمىخواند و وقتى كه به وى مىنگريم، بدن ما مىلرزد چنانكه گويا از خود بىخودمىشويم. وقتى عباسيان و منحرفان اين سخنان را شنيدند، نوميد از سراى وصيفبيرون رفتند.
محمد بناسماعيل علوى مىگويد: امام عسكرى(ع) را نزد يكى از سرسختترين دشمنانآل ابوطالب زندانى ساختند و سفارش كردند كه چنين و چنان آزارش ده. هنوز بيش از يك روز از در بند بودن امام نگذشته بود كه زندانبان پيرو امامشد. او چنان نزد امام خاضع بود كه برايش به خاك مىافتاد و جز براى بزرگداشتبه چهره حضرت نمىگريست. وقتى حضرت از زندان آزاد شد، اين مرد بصيرتش از همهمردم به امام بيشتر بود …
تقيه شديد امام
پنجشنبه 95/09/18
عملكرد حضرت در عصر خويش نيز فضاى خفقان آن روزگار را نشانمىدهد. مسعودى از محمد بنعبدالعزيز بلخى چنين نقل مىكند: روزى صبحگاهان در خيابانغنم نشسته بودم، امام عسكرى(ع) از خانه بيرون آمده، مىخواستبه «بابالعامه» برود. با خود گفتم: اگر فرياد كشم و بگويم: «اى مردم اين حجتخدابر شماست، او را بشناسيد.» مرا خواهند كشت. وقتى نزديك من رسيد، با انگشتسبابه به من اشاره فرمود و سپس بر دهانش قرار داد؛ يعنى خاموش باش. من پيششتافتم و بر پايش بوسه زدم، فرمود:
اگر آشكارا بگويى، كشته مىشوى.
همان شب خدمتش رسيدم، فرمود: [دو راه بيشتر نيست] يا كتمان يا مرگ؛ پس خودرا حفظ كنيد.
داود بناسود يكى از خادمان امام عسكرى(ع) كه وظيفه هيزم كشى را بر عهدهداشت، مىگويد: روزى حضرت تكه چوبى مدور، بلند و كلفتبه من داد و فرمود: اينرا به عثمان بنسعيد عمرى برسان. در كوچه استر سقايى راه را بر من بست. سقااز من خواستحيوان را كنار بزنم. من با همان تكه چوب بر پشت استر زدم تاكنار برود؛ ولى ناگهان چوب شكست و نامههاى حضرت، كه در ميان آن بود، آشكارشد. شتابان آنها را در آستين پنهان كردم و سقا نيز بد گفتن به من و حضرت راآغاز كرد. وقتى خدمتحضرت رسيدم، فرمود: چرا با چوب به استر زدى.
آنگاه سفارش كرد: اگر كسى به ما اهانت كرد اعتنا نكن … ما در ديار بدىمىباشيم، تو تنها به كار خويش بپرداز و بدان كه گزارش كردارت به ما مىرسد.
انديشه هاى پليد خلفا در باره امام
پنجشنبه 95/09/18
شيخ حر عاملى، ازدانشوران قرن دوازدهم، مىنويسد: سيد بنطاوس در كتاب مهجالدعوات گفته است: درعصر امام عسكرى(ع) سه تن از خلفا(مستعين، معتز و مهتدى) انديشه قتل حضرت رادر سر مىپروراندند؛ چون شنيده بودند كه امام مهدى(ع) از نسل اوست. آنهاچندين بار امام را به زندان افكندند. حضرت برخى از آنها را نفرين كرد و آنستمگران به زودى هلاك شدند.
شيخ طوسى در كتاب غيبت مىنويسد: معتز اراده كرد حضرت را به قتل برساند؛ ولى سه روز بعد، از خلافتبركنار شد. البته حضرت، پيش از بركنارى خليفه، يارانش را از اين امر آگاه كرده بود. علىبنمحمد بنزياد صيمرى در كتاب «اوصياء» چنين مىنويسد: مهتدى مىخواستحضرترا به شهادت برساند؛ امام به يارانش فرمود: تا پنج روز ديگر مىميرد.
البته چنان شد كه حضرت فرموده بود. با پايان يافتن پنج روز مهتدى به قتل رسيد.
شيخ حر عاملى مىگويد: از عمر بنمحمد بنزياد صيمرى نقل شده است كه گفت: بهمنزل عبدالله بنطاهر وارد شدم. در برابرش نامهاى از امام عسكرى(ع) يافتم كه در آن نوشته بود: «من براى اينسركش از خداوند مرگ خواستهام؛ تا سه روز ديگر خداوند او را نابود مىكند.» روز سوم مستعين از خلافتبركنار شد، در دام بلاها گرفتار آمد و سرانجام بههلاكت رسيد.
شيخ همچنين از احمد بنحسين بنعمر چنين نقل مىكند: هنگامى كه معتزفرمان داد حضرت را به سعيد حاجب بسپارند تا به كوفه برده، در قصر ابنهبيرهبه قتل رساند …. ابوالهيثم بنسبانه براى حضرت نوشت: خداى مرا فدايتانسازد، خبرى به ما رسيده و ما را اندوهگين و مضطرب ساخته است! حضرت در پاسخنوشت: پس از سه روز، براى شما گشايش پديد مىآيد. روز سوم معتز بركنار شد.
شيخ طوسى در كتاب ارشاد مىنويسد: احمد بنمحمد مىگويد: هنگامى كه مهتدى عباسى كشتن شيعيان را آغاز كرد، بهامام عسكرى(ع) نوشتم: خداى را سپاس كه وى را از آزارها منصرف ساخته است،زيرا به من خبر رسيده كه شما را تهديد مىكند و مىگويد: «به خدا سوگند،اينها [آل محمد(ص)] را از روى زمين برمىاندازم.» حضرت به خط خويش چنين پاسخداد: «اين عمرش [از آنكه بتواند به مرادش دستيابد] زودتر به پايان مىرسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خوارى به هلاكتخواهد رسيد.» چنان شدكه حضرت نوشته بود.