تقيه شديد امام
عملكرد حضرت در عصر خويش نيز فضاى خفقان آن روزگار را نشانمىدهد. مسعودى از محمد بنعبدالعزيز بلخى چنين نقل مىكند: روزى صبحگاهان در خيابانغنم نشسته بودم، امام عسكرى(ع) از خانه بيرون آمده، مىخواستبه «بابالعامه» برود. با خود گفتم: اگر فرياد كشم و بگويم: «اى مردم اين حجتخدابر شماست، او را بشناسيد.» مرا خواهند كشت. وقتى نزديك من رسيد، با انگشتسبابه به من اشاره فرمود و سپس بر دهانش قرار داد؛ يعنى خاموش باش. من پيششتافتم و بر پايش بوسه زدم، فرمود:
اگر آشكارا بگويى، كشته مىشوى.
همان شب خدمتش رسيدم، فرمود: [دو راه بيشتر نيست] يا كتمان يا مرگ؛ پس خودرا حفظ كنيد.
داود بناسود يكى از خادمان امام عسكرى(ع) كه وظيفه هيزم كشى را بر عهدهداشت، مىگويد: روزى حضرت تكه چوبى مدور، بلند و كلفتبه من داد و فرمود: اينرا به عثمان بنسعيد عمرى برسان. در كوچه استر سقايى راه را بر من بست. سقااز من خواستحيوان را كنار بزنم. من با همان تكه چوب بر پشت استر زدم تاكنار برود؛ ولى ناگهان چوب شكست و نامههاى حضرت، كه در ميان آن بود، آشكارشد. شتابان آنها را در آستين پنهان كردم و سقا نيز بد گفتن به من و حضرت راآغاز كرد. وقتى خدمتحضرت رسيدم، فرمود: چرا با چوب به استر زدى.
آنگاه سفارش كرد: اگر كسى به ما اهانت كرد اعتنا نكن … ما در ديار بدىمىباشيم، تو تنها به كار خويش بپرداز و بدان كه گزارش كردارت به ما مىرسد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1395/09/18 ساعت 10:26:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |