موضوع: "مهدویت"

حکایت من....

حکایت من آن گمشده ایی ست که می دود در بیابان دنیا …. ?
می گردد دنبال نشانی از شهادت ….
میدانی دردم را؟ میفهمی اشکم را؟ میبینی قلبم را؟ ?
من اینم …
میدانی که شهید نشوی، آخرش میمیری … تمام ….
یک کاغذ، پایان من و توست …
که رویش با خط تایپی می نویسند… فوت شد!
میدانی؟
سخت است، درد است.. بغض است،
آخر این قصه این طور تمام شود بگویند: مُــــرد؟!!
خیلی سنگین است … مُرد…مُرد؟ مرد و تمام شد؟
یعنی آخر نشد، شهادت قسمتش؟
یعنی دیدار.. ابراهیم هادی و حاج همت و حاج مهدی …و محمدرضا دهقان و محمودرضا بیضایی را به گور ببرد؟
اصلا انصاف نیست ها…

ما مدعیان صف اول بودیم …
از آخر مجلس شهدا را چیدند….

بیا برویم،
آخر صف شاید به ما بی لیاقت ها هم رسید…
دلشکسته ها مرگ را نمی پذیرند…
طاقت ندارند بگویند، آخر این قصه با مرگ ختم یافت…

خداوندا…
به حرمت شهدایت، آخر قصه ی ما را شهادت قرار بده… ?

➖ ? ? اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ? ? ➖
???????

زیارت جامعه کبیره

 

☘ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻭ ﻣﺤﺒّﺎﻥِ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ،ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭ ﺑﺮﺗﺮﯼ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﺮﺩﻩ، ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻻ‌ﺯﻡ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ ﻣﯽﺷﻤﺎﺭﯾﻢ.

☘ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻓﺮﻗﻪﻫﺎ ﻭ ﻣﺬﺍﻫﺐ ﻗﺒﻞ ﻭ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺮﺩﻡِ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ. ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﮔﺸﺘﻪﺍﯾﻢ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﺮﯾﮏ ﮐﺮﺩﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻃﻠﺐ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.

☘ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻادق علیه السلام ﺳﺆﺍﻝ ﮐﺮﺩ: «ﺁﯾﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ، ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻋﺪﺩ ﺧﺎﮎﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻧﻘﻄﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﻥﺟﺎ ﺗﺴﺒﯿﺢﮔﻮ ﻭ ﺗﻘﺪﯾﺲﮐﻨﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺧﺖ ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺁﻥ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﻠﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺎ ﻭ ﺑﻪ ﻭﻻ‌ﯾﺖ ﻣﺎ ﺗﻘﺮّﺏ ﻣﯽﺟﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻣﺎ ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺸﺶ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻟﻌﻨﺖ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻃﻠﺐ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﻭﺯﺍﻓﺰﻭﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﻫﻞ ﻣﺤﺸﺮ، ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻭ ﻣﺤﺒّﺎﻥ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻣﯽﮔﺮﺩﻧﺪ. ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺠﺎﺕﯾﺎﻓﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻬﺸﺖﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ، ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.»

امید آمدنت



زندگی سخت است 
آسمان تنگ دست و زمین تنگ دل گشته است 
و ما اگر بر کوران جهالتها وغفلتها با همه سختیهای زندگی، زنده مانده ایم 
به همین نسیم حیات است . 
گاهی با همه انتظاری که دلهایمان را شقه شقه کرده است، این دنیای پر فریب صد رنگ، چشممان را به خویش میخواند و دستمان را به خود آلوده میکند یا راه نفوذی به دلمان میابد و ما را در پی خویش فرا میخواند و شیطان نیز که برای همین فریب مهلت گرفته است، در این میان سر از پا نمیشناسد.
میدانیم ، این انتظار توست که ما را در برابر این دشمن پر زرق و برق نگهدار است، و اگر نبود امید آمدنت، هزار بار در گرداب هلاکت او غرق بودیم، گشایش کار ما در همین انتظار آمدن توست، آنروز که بهاری شویم و سبز، آنروز که آسمان دلمان ابی باشد، آنروز نسیم انتظار تو بر دلمان وزیده است، بخدا که همین امید آمدنت حیات جاری در وجود ماست، کی شود که بیایی و لبهای عطشناک زنده بودنمان را به زلال هستی جاریت سیراب کنی … کی میشود که بیایی تا آسمان هم ببارد و زمین به نور قدومت گشاده و زنده گردد و قلبهای مرده ما نیز روح تازه بیابد … بیا ای همه هستییم فدای قدمت … بیا که صبر به پایان رسید و عطش فزونی یافت … 
کاش میآمدی و کاش ما آماده آمدنت میشدیم کاش بوی بهار در هوا میپیچید کاش پا جای پای تو مینهادیم و در منش تو سیر میکردیم کاش خدا یاریمان کند از سستی و تنبلی دست برداریم و راه بهار را به خانه دلمان بگشاییم. 
کاش خدا لطفی کند و تو بیایی. 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

خسته ام از جنس قلابی آدمها....

پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها…

حالم خوب است…

اما گذشته ام درد میکند!!

زودتر بیا…

این روزها دل در بلاتکلیفیست

 

انتظار هم بد دردیست …

چه برای گفتن ها و چه برای شنیدن ها …

این روزها زبان را یاری گفتن نیست …

دلم برای گوش های شنوا میسوزد ..

 

آنقدر دلم میخواد حرف بزنم اما حوصله اش را ندارم …

بیچاره گوش …

اسمش بد در رفته است …

 

این روزها دل در بلاتکلیفیست …