کجاست مرد آسمان؟
آسمان بعد از ظهر و روزمرگی کسالت بار شهر…
کجاست مرد جاودانه خورشید؟ کجاست همسایه آسمان ها و هم خانه ملکوت؟
کجاست فرزند گریه های غریبانه نخلستان؟ کجاست فرزند نیلوفر کبود علی و صاحب عزای عرش؟
کجاست دست های نوازشگر مردی که طراوت رفته را به نرگس های پژمرده شهر بازگرداند؟
دیری است اسب های سپید بر دروازه های شهر، در انتظار رسیدن چابک سوارشان چشم به افق دوخته اند.
همه کودکان شهر قصه مردی را می خوانند که اگر بیاید تمام چوپان های دروغگو می میرند و آدم های فداکار سرزمینشان دوباره زنده می شوند. آخر قصه هنوز نرسیده است. اما سیاهی ها و نامردمی ها صحنه به صحنه تکرار می شود. فصل چندم قصه، این سرگذشت را به تصویر خواهد کشید؟
آسمان نم نمک لب به شِکوه گشوده است، شِکوه های عاشقانه از پشت یک سکوت شکوهمند، قطره قطره گلایه بر سر نرگس ها می بارد اما زبان نرگس ها به گلایه آشنا نیست؛ که نرگس، فرزند زمستان است و همزاد صبر و سکوت! مژده آمدنش را فرشتگان هفت آسمان داده اند.
آسمان بعد از ظهر و روزمرگی کسالت بار عابران. خمیازه های شهری می گذارد.
تنهاترین مرد آسمان، کجاست؟
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/09/12 ساعت 09:52:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/09/12 @ 05:32:18 ب.ظ
سونیا سجادی [عضو]
اللهم عجل لولیک الفرج