داغ ننگ تجاوز......
به پیش می آید؛ با تانک ها و هواپیماها و مسلسل هایش.
به آنها می نازد و فکر می کند که کسی جلودارش نیست. در حالی که از شادی به رقص درآمده است، تانک هایش را به جلو می راند.
قول داده است که مصاحبه بعدی اش را در تهران انجام دهد و حالا به تنها چیزی که فکر نمی کند، شکست است.
به پیش می آید و می پندارد جوانان و شیرمردان، خفته اند و یا شاید برای خود، حقی قائل است؟ حقی که پیش از او، صدها تن دیگر برای خود قائل شده اند و هر بار، تکه ای از این خاک را برای خود برده اند و حالا شاید به طمع «ترکمان چای» یا «گلستان» دیگری جلو می آید!
به پیش می آید و به ناگاه، از میان کوچه های خاکی خرمشهر، کناره های سرسبز کارون و رمل های تفتیده هویزه، هزاران نفر برمی خیزد و سینه هایشان را سپر می کنند.
لبخند متجاوز بر لبانش خشک می شود و تانک هایش در باتلاق خشم دلاوران فرو می رود.
متجاوز دیگر نمی رقصد، دیگر قصد ندارد که در تهران مصاحبه کند یا خلق عرب را آزاد کند؛ کاخ آرزوهایش فرو ریخته است.
وجب به وجب، به عقب می رود، محاصره آبادان شکسته می شود؛ خرمشهر و کوچه های از خون سیرابش، آزاد می شوند؛ هویزه که با خاک یکسان شده است، از میان خرابه ها سر برمی آورد و پیکر «علم الهدی» را تقدیم می کند؛ قصر شیرین، شیرینی آغوش وطن را می چشد و اروند، تن های زخمی و پاره پاره را غسل می دهد. متجاوز به عقب نمی رود، رانده می شود.
متجاوز دوباره می خندد.
کیست که او را به تجاوز متهم کند؟
کدام مرجع بین المللی جرات می کند که نام او را به عنوان قاتل نخل ها و انسان ها، در دفتر تاریخ ثبت کند؟
حامیان متجاوز هم می خندند. چه کسی آنها را به جرم قتل عام دختران سوسنگرد، پسران هویزه و کودکان مدرسه راهنمایی پیرانشهر، محاکمه خواهد کرد؟
دژخیم متجاوز، تا کی قهقهه خواهد زد؟ این سوالی است که کودکان یتیم و زنان بی شوهر، تکه های خاکی که زیر پوتین های او لگدمال شده اند و خون هایی که به زمین ریخته اند، می پرسند.
و بعد، خنده بر لبان متجاوز خشک می شود.
فرشته عدالت، گریبان او را می گیرد و بر پیشانی اش، داغ ننگ تجاوز را می کوبد و بار میلیون ها شهید و مجروح را بر دوشش می گذارد؛ باری که تا ابد با خود حمل خواهد کرد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/09/12 ساعت 09:52:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |