موضوع: "مناسبت ها"
رمضان در کلام مقام معظم رهبری:
شنبه 97/02/29
رمضان در کلام مقام معظم رهبری: «در دعاهائی که چه در صحیفه ی مبارکه ی سجادیه، چه در بقیه ی دعاهای مأثورِ برای ماه رمضان وارد شده است، صفاتی برای این ماه ذکر شده که هر کدام از این صفات و خصوصیات، قابل تأمل و تدبر است: «شهر التّوبة و الانابة» - که من در مورد این توبه و انابه، بعد چند جمله ای عرض خواهم کرد - «شهر الاسلام»، که در دعای صحیفه ی مبارکه ی سجادیه است. مراد از اسلام هم همان چیزی است که در آیه ی شریفه آمده است: «و من یسلم وجهه الی اللَّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی».[1] اسلام الوجه للَّه، یعنی دل و جان را تسلیم کردن؛ در مقابل اراده ی الهی و حکم الهی و شریعت الهی، رام قرار دادن. «شهر الطّهور». طهور یا به معنای پاک کننده است - یعنی ماهی که در آن، عنصر پاک کننده ای وجود دارد که به انسان طهارت و پاکیزگی میدهد - یا به صورت مصدر ذکر می شود؛ یعنی شهر پاک شدن از آلودگی ها و از آلایشه ا. «شهر التّمحیص». تمحیص یعنی خالص شدن. فلز قیمتی آمیخته ی با فلزهای ناهمذات را وقتی که در کوره میگذارند - مثلاً طلا را - این را تمحیص می گویند. یعنی جدا کردن ذات پاکیزه ی انسانی از ناخالصی ها و ناپاکیها. اینها خصوصیاتی است که درباره ی این ماه ذکر شده است.
به نظر انسان اینجور می آید که ماه رمضان در بین ایام سال و ماه های سال، حکم اوقات نماز را دارد در شبانه روز. یعنی همان طوری که در شریعت مقدس اسلامی برای ما که محصور و محدود به عوامل ماده هستیم، یک فرصتهائی گذاشته شده است که آن فرصتهای نماز است - وقت صبح، وقت ظهر، وقت عصر، وقت مغرب، وقت عشا، یک زنگ بیدارباش است، یک خلوت دادن به خود برای ایجاد نورانیت در دل و نفس است؛ ساعات نماز را در شبانه روز برای ما قرار دادند، برای اینکه غرق نشویم؛ از اسارت ماده یک لحظه ای بیرون بیائیم، نفسی تازه کنیم، به یاد معنویت بیفتیم، یکسره غرق در مادیات نباشیم - به نظر میرسد که در دوره ی سال هم ماه رمضان یک چنین وضعیتی را دارد؛ نفس کش روح انسانی و روح ملکوتی انسان است؛ فرصتی است که با این ریاضت طولانی یکماهه، نفس از تخته بند عوامل مادی که ما را احاطه کرده است، خلاصی پیدا کند، نجاتی پیدا کند؛ یک نفسی بکشد، نورانیتی پیدا کند. شارع مقدس، ماه رمضان را برای این قرار داده است. خوب، این فرصتی است.
در میان خصوصیاتی که ذکر شده است - که البته همه مهم است - آنچه که نظر بنده را جلب میکند و حالا بین من و شما که مسئولین کشور هستیم، در میان گذاشته میشود، این «شهر التّوبة و الانابه» است؛ ماه توبه است، ماه انابه است. توبه یعنی بازگشت از یک راه غلط، از یک کار غلط، از یک فکر غلط. انابه یعنی رجوع الی اللَّه، بازگشت به سمت خدا. این توبه و انابه، به طور طبیعی یک معنائی را در خودش مندرج دارد. وقتی میگوئیم از راه خطا برگردیم، معنایش این است که نقطه ی خطا را، راه خطا را شناسائی کنیم؛ این خیلی مهم است. ما همین طور که داریم حرکت میکنیم، غالباً اینجور هستیم که از کار خودمان، از خطای خودمان، از تقصیری که میکنیم، غفلت میکنیم؛ توجه نمیکنیم به اشکالی که در کار خودمان وجود دارد. این خود، هم خود شخصی است، هم خود جماعی؛ ملت خودمان، حزب خودمان، جریان خودمان، جناح خودمان. هرچه که به خود انسان ارتباط پیدا میکند، عیوب آن غالباً مورد غفلت قرار میگیرد؛ لذا دیگران عیب ما را باید به ما بگویند. اگر خودمان میفهمیدیم و اصلاح میکردیم، نوبت نمیرسید به دیگران؛ احتیاج نبود که دیگران به ما بگویند. این توبه و انابه که فرمودند، قدم اوّلش این است که به عیب کار توجه کنیم، بفهمیم کجای کار ما اشکال دارد؛ خطامان کجاست، گناهمان کجاست، تقصیرمان کجاست. از شخص خودمان هم شروع کنیم، تا بعد برسیم به دایره های جماعی وسیع تر. اول شخص خود را محاسبه کنیم، ببینیم کجا اشتباه کردیم؛ این وظیفه ی همه است. از ما آدمهای معمولی که تقصیر و گناه و خطا در کارمان زیاد است، بگیرید تا انسانهای برجسته، تا بندگان صالح خدا، حتّی تا اولیاءاللَّه؛ آنها هم همین جورند، آنها هم احتیاج به استغفار دارند، آنها هم احتیاج به توبه دارند. روایتی است از نبی مکرم اسلام (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم)، که این حدیث را هم شیعه نقل کرده اند، هم اهل سنت نقل کرده اند. از قول حضرت نقل شده است که فرمود: «انّه لیغان علی قلبی»؛ دل من را غبار میگیرد، ابر میگیرد. «یغان»، «غین» به معنای «غیم» است؛ یعنی ابر. مثل روی خورشید را، روی ماه را که ابر بپوشاند، یک حالت تیرگی نسبی، جلوگیری از آن درخشش. فرمود: «لیغان علی قلبی»؛ گاهی دل مرا آن حالت ابرآلودگی و مه آلودگی فرا میگیرد. «و انّی لأستغفر اللَّه کلّ یوم سبعین مرّة»؛ در هر روزی من هفتاد مرتبه استغفار میکنم. پیغمبر این جمله را میفرماید؛ آن روح ملکوتی، آن ذات پاک. در یک روایت دیگر - که این از طرق ماست - دارد که «کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله یتوب الی اللَّه فی کلّ یوم سبعین مرّة». اینجا دیگر تعبیر توبه دارد. از قول امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که پیغمبر روزی هفتاد مرتبه توبه میکرد، «من غیر ذنب»؛ بدون اینکه گناهی کرده باشد. خوب، پیغمبر که معصوم است؛ از چی توبه میکند؟ مرحوم فیض (رحمة اللَّه علیه) میگوید: «انّ ذنوب الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السّلام لیس کذنوبنا بل انّما هو ترک دوام الذّکر و الاشتغال بالمباحات». ممکن است در کوچه و بازار و زندگی معمولی برای نبی و ولی لحظه ی غفلتی پیش بیاید؛ آن چیزی که اکثریت زندگی ما را تشکیل میدهد، برای او ممکن است یک لحظه ای پیش بیاید، مشغول و سرگرم به یک امر مباحی بشود؛ خود همین برای پیغمبر استغفار دارد. بنابراین، این مخصوص ما نیست؛ این برای همه است.
خوب، این برای کارگزاران وظیفه ی لازم تری است. یعنی من و شما که در بخشی از کارهای کشور مسئولیتی داریم یا تأثیری داریم، در یک حوزه ی خاص اجتماعی نفوذی داریم، وظیفه مان در امر استغفار و توبه ی الی اللَّه و انابه ی الی اللَّه سنگین تر است؛ خیلی باید مراقب باشیم. گاهی حتّی در زیرمجموعه ی من و شما یک تخلفی صورت میگیرد؛ اگر به نحوی این تخلف مستند به ما باشد، ما مسئولیم. مثل اینکه مثلاً کوتاهی کردیم در ابلاغ، کوتاهی کردیم در گزینش این شخص، کوتاهی کردیم در برخورد با تخلفات، این موجب شده است که تخلفی به وجود بیاید. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها النّاس و الحجارة».[2]
پس نتیجه این شد که در ماه رمضان در حد توان خودمان باید مراقبت کنیم، رفتار خودمان را تصحیح کنیم؛ فکرمان را، قولمان را، عملمان را تصحیح کنیم؛ بگردیم اشکالاتش را پیدا کنیم، آن اشکالات را برطرف کنیم. این تصحیح در چه جهتی باشد؟ در جهت تقوا. در آیه ی شریفه ی روزه میفرماید: «لعلّکم تتّقون»؛[3] روزه برای تقواست. بنابراین، این تلاشی که در راه ماه مبارک رمضان انجام میگیرد، در جهت تقوا باشد.
در باب تقوا من یک جمله ای اینجا یادداشت کرده ام که عرض بکنم. غالباً وقتی گفته میشود تقوا، پرهیزگاری، ذهن انسان میرود به رعایت ظواهر شرع و محرمات و واجباتی که دم دست ماست؛ نماز بخوانیم، وجوهات شرعیمان را بدهیم، روزه بگیریم، دروغ نگوئیم. البته اینها مهم است، همه اش مهم است؛ لیکن تقوا ابعاد دیگری هم دارد که غالباً ما از اینها غفلت میکنیم. در دعای شریف مکارم الاخلاق یک فقره ای در توضیح این ابعاد دیگر هست: «اللّهم صلّ علی محمّد و اله و حلّنی بحلیة الصّالحین و البسنی زینة المتّقین»؛[4] از خدای متعال درخواست میکند که پروردگارا! مرا با زیور صالحان زیور بده و با لباس پرهیزگاران ملبس کن. خوب، این لباس پرهیزگاران چیست؟ آن وقت این شرح جالب است: «فی بسط العدل»؛ لباس پرهیزگاران در گستردن عدالت، «و کظم الغیظ»؛ در فرو بردن خشم، «و اطفاء النّائرة»؛ در فرو نشاندن آتش؛ آتشهائی که بین افراد جامعه برمیافروزند. اینها تقواست. «و ضمّ اهل الفرقة»؛ افرادی که از شمایند، اما جدا شدند، سعی کنید اینها را گرد بیاورید. این جزو موارد تقواست، که در دعای شریف مکارم الاخلاق - دعای بیستم صحیفه ی مبارکه ی سجادیه - به آن اشاره شده است. این دعا، بسیار دعای مهمی است. من عقیده ام این است که همه، بخصوص کارگزاران، باید این دعا را بخوانند و در مضامینش دقت کنند؛ تعلیم دهنده است. «و اصلاح ذات البین»؛ به جای آتش افروزی، خبرچینی، این را به جان آن انداختن، آن را در پوستین این انداختن، اصلاح ذات البین کنند؛ بین برادران مؤمن، برادران مسلمان، ایجاد ائتلاف کنند؛ اینها تقواست.
ببینید، اینها همه، مسائل امروز ماست. گستردن عدالت، عدالت قضائی، عدالت اقتصادی، عدالت در گزینشها، عدالت در تقسیم منابع و فرصتهای کشور بین گروه ها، عدالت جغرافیائی، اینها مسائل خیلی مهمی است؛ اینها همه نیازهای ماست. گستردن عدالت، بالاترین رقمهای تقواست؛ این از یک نماز خوب، از یک روزه ی روز گرم تابستان بالاتر است. روایتی است که فرمود: هر امیری - امیر یعنی همه ی شماها؛ هر کسی یک دستگاهی دارد که در آن فرمان میراند، حکم او در آنجا نافذ است - که روزی را به عدالت حکم کند، مثل این است که هفتاد سال عبادت کرده؛ اینها خیلی مسائل مهمی است؛ اهمیت عدالت را، رفتار عدالت آمیز را به ما نشان میدهد.
فرو بردن خشم در مقابل دوستان. بحث اینجا دوستان است. البته در مقابل دشمنان باید غیظ داشت؛ «و یذهب غیظ قلوبهم».[5]در مقابل آن دشمنی که با هویت شما، با موجودیت شما مخالف است، آنجا خشم میشود خشم مقدس؛ آن اشکالی ندارد. نه، در جمع مؤمنین، در بین افرادی که مأمور به رفتار مسلمانی با آنها هستیم، خشم و حالت عصبانیت نباید باشد. خشم به انسان ضرر میزند. تصمیم گیری با خشم مضر است، حرف زدن با خشم مضر است، کار کردن با خشم مضر است، غالباً دچار غلط و اشتباه است؛ این چیزی است که ماها متأسفانه خیلی ابتلاء پیدا میکنیم. جلوگیری از این خشم، خشمی که موجب انحراف میشود، موجب خطای در فکر و عمل میشود، یکی از موارد تقواست؛ «و کظم الغیظ».
کار دیگر، «اطفاء النّائرة». بعضیها آتش افروزی های سیاسی و جناحی میکنند. عده ای کأنه برای این کار مأموریت دارند. من میبینم در داخل کشور خودمان که یک عده ای میخواهند اصلاً عناصر گوناگون را، جناحهای مختلف را، افرادی از هر یک از جناحها را به جان هم بیندازند و اختلاف ایجاد کنند؛ کأنه اصلاً از آتش افروزی خوششان می آید؛ این خلاف تقواست. تقوا این است: «اطفاء النّائرة». همچنان که در یک محیط مادی و فضای مادی، شما یک آتش افروزی را اطفاء میکنید، باید در فضای انسانی و معنوی و اخلاقی هم آتش سوزیها را مهار و اطفاء کنید. و همین طور: «و ضمّ اهل الفرقة».
ما عرض کردیم جذب حداکثری، دفع حداقلی. البته معیار و میزان، اصول و ارزشهاست. انسانها از لحاظ ایمان در یک حد نیستند. ما در بین خودمان آدمهائی داریم ضعیف الایمان، آدمهائی داریم که ایمانشان قویتر است. باید راه بیائیم. نمیشود ضعیف الایمان را دفع کرد، نمیشود فقط به کسانی چشم دوخت که قویالایمانند؛ نه، ضعفا را هم باید در نظر داشت. کسانی که خودشان را قوی میدانند، آن کسانی را که ضعیف میدانند، ملاحظه کنند، مراعات کنند، دفع نکنند. آن کسانی که جزو مجموعه هستند، لیکن بر اثر اشتباه و غفلت کنار افتادند، جدا افتادند، اینها را به خود بیاورند؛ اینها را نصیحت کنند، دلالت کنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند. اینها مسائل اساسی است.
پس اینها شد تقوا، اینها شد راه های توبه و انابه؛ «شهر التّوبه»، «شهر الانابه». منتها جالب این است که روزه و این ماه، یک عمل جمعی است؛ یک عمل فردی نیست. یعنی همه روزه ایم، همه داخل این ماهیم، همه سر این سفره نشستیم؛ همه ی افراد جامعه ی اسلامی، امت اسلامی. وقتی که میخواهیم این نصایح را، این توصیه های مهم کتاب و سنت را عمل کنیم، اگر همه خود را مخاطب آن بدانیم، ببینید در دنیای اسلام چه اتفاقی میافتد؛ در دایره ی محدودتر در کشور چه اتفاقی میافتد. قدر این ماه را باید دانست. قدر دانستنش هم به همین است که واقعاً ماه را ماه توبه قرار بدهیم، ماه انابه قرار بدهیم، ماه تطهیر قرار بدهیم، ماه تمحیص قرار بدهیم؛ برویم به سمت این چیزها.»[6]
گوشه ای از وصیتنامه شهید جهان آرا
شنبه 97/02/29
گوشه ای از وصیتنامه شهید جهان آرا
انقلاب، بیش از هرچیز، برای ما یک ابتلای الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا، باید رنج، محرومیت، مصائب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوب ها و فتنه ها، با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختی ها و ناملایمات نهراسیم؛ زیرا علاوه بر این که خود را از قید آلودگی های شرک آلود و وابستگی ها، پاک و خالص می کنیم، انقلابمان و حرکت امت شهیدپرور، عمیق تر و استوارتر می شود و از انحراف و شکست، مصون می ماند.
بارپروردگارا! ای رب العالمین! ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلوب الصادقین! تو را شکر می کنم که شربت شهادت، این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من، بنده فقیر و حقیر و گناهکار خود، ارزانی داشتی. خداوندا! تو خود شاهدی که من این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد، صبر و شکیبایی کردم. ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند، چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در.. ..
و تو ای امامم! ای که به اندازه تمام قرن ها، سختی و رنج کشیدی از دست این نابخردان همه چیزدان! لحظه لحظه این زندگی بر تو هم چون نوح، موسی و عیسی و محمدt گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره تاریخ! بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید، شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام، کیست که این همه رنج و درد تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و همه انسان های حاضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند؛ اینان که از مال دنیا، فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت ـ که اسلام است ـ فدا می کنند.
ای امام! تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام، وجود دارد، لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبرگونه تو ـ که به خط انبیا و اولیا وصل است به انحراف کشیده شود.
خرمشهر را خدا آزاد کرد...
شنبه 97/02/29
9 شهریور 1333 در خرمشهر متولد شد. از سیزده سالگی در فعالیت های دینی مساجد و هیئت های مذهبی از جمله کلاس های تفسیر قرآن شرکت می کرد. با گروه مبارز «حزب الله خرمشهر» آشنا شد و یکی از اعضای این گروه گشت. ساواک این گروه را شناسایی و دستگیر کرد. محمد به خاطر سن کمش، به یک سال زندان محکوم شد.
به دانشگاه که رفت، دست از مبارزه برنداشت. با دوستانش، انجمن اسلامی مدرسه عالی بازرگانی را تأسیس کرد. کارشان شد توزیع مخفیانه اعلامیه و جزوات انقلابی میان دانشجویان. عضو گروه «منصورون» که شد، فعالیت هایش را گسترش داد. در همین زمان، برادرش علی به دست ساواک به شهادت رسید؛ محمد مصمم تر از قبل به فعالیت ها و مبارزاتش ادامه داد.
انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. موج شادی در کشور ایران پخش شد. محمد بعد از دو سال و نیم زندگی مخفیانه به خرمشهر بازگشت. «کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر» را با همکاری دوستانش تشکیل داد. قصدش این بود که مانع توطئه های بازرماندگان رژیم شاه، شود. محمد، فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده گرفت و جهاد سازندگی را در این شهر، پایه گذاری کرد.
یک جلد کلام الله مجید و یک سکه طلا، مهریه همسرش بود. بعد از ازدواج، همسرش آن یک سکه را بخشید. محمد قرآنی خرید و در صفحه اول آن برای همسرش نوشت: «امیدم در این است که این کتاب، اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر که همه چیز فنا پذیر است، جز این کتاب».
قبل از جنگ یک روز در میان به خانه می آمد. از ساعت ده شب تا هفت صبح در خانه بود. هم به خانواده اش رسیدگی می کرد و هم کارهایش را تلفنی انجام می داد. دوستان مجردش که در سپاه بودند، با دیدن زندگی محمد تصمیم گرفتند زندگی مشترک خود را شروع کنند. محمد می گفت: «زندگی مشترک، مزاحمت کاری برای من ندارد و کمک می کند تا با آرامش بیشتری به کارها برسم.»
عاشق خرمشهر بود و می گفت: «مردم خرمشهر مظلوم واقع شده اند. به آنها کمکی نشد تجهزات نیامد آنان از دل و جان نیرو گذاشتند». شب و روز محمد وقف خرمشهر شده بود. هر کاری که از دستش بر می آمد برای دفاع از شهر و تقویت روحیه نیروها انجام می داد؛ حتی یک بار «حمزه» را به خط مقدم برد. بچه ها از دیدن نوزادی چهار ماهه، تعجب کردند. محمد به آنها گفت که او هم مثل آنها زن و بچه اش را گذاشته و به میدان آمده. امید و شور عجیبی در دل رزمنده ها به وجود آمد.
از خواب پرید پیشانی اش عرق کرد. نفس نفس می زد. یاد خوابش افتاد. امام خمینی بسم الله الرحمن الرحیم را در میدان جنگ دیده بود. دشمن حمله می کرد؛ اما محمد ایستاده بود و از امام دفاع می کرد. اشک شوق، صورتش را پوشاند. شادی دردلش نشست فکر کرد: «تعبیر خوابم این سات که من واقعاً دارم از امام دفاع می کنم».
فرزندش تازه به دنیا آمده بود. خبردار که شد، به بچه های سنگر گفت: آتش می بارید، اما انگار آنها سنگینی آتش را احساس نمی کردند؛ همه از شنیدن خبر شاد شدند. محمد، بچه ها را تنها نگذاشت و بعد از 35 روز مبارزه به دیدن فرزندش رفت.
وضعیت خرمشهر، هر لحظه بحرانی تر می شد امام خمینی بسم الله الرحمن الرحیم فرمود: «تجهیزات بفرستید» اما بنی صدر، هیچ تجهیزاتی برای نیروها نفرستاد. عراقی ها از هر طرف حمله کردند؛ می خواستند خرمشهر را محاصره کنند. بعضی از نیروهای ترس برداشت؛ اما محمد فریاد زد: «تجهیزات نمی آید! با توکل به خدا بجنگید» محمد ایستاد و در کناره رزمنده ها جنگید. نیروها با بودن و ماندن محمد، قوت عجیبی پیدا کردند. 45 روز دشمن را پشت دروازه های شهر نگه داشتند و اجازه تجاوز به آنها ندادند.
خرمشهر در آستانه سقوط بود که خبر عزل بنی صدر در شهر پیچید. نیروها، جانی دوباره گرفتند. فریاد الله اکبرشان به آسمان رسید، بازهم مقاومت کردند. خیلی ها شهید شدند تا خرمشهر آزاد شد، آنها انتظار چنین روزی را می کشیدند روزی که دست ظالم از تجاوز و غارت کوتاه شود. شهدا منتظر موعود بودند، موعودی که نامش برپیشانی بیدهای آنها به چشم می خورد و یادش قوت قلب شان بود. روز موعود آمد و جنگ به پایان رسید. خرمشهر از ظلم و تجاوز آزاد شد؛ اما موعود حقیقی در راه است. موعودی که با آمدنش تمام جهان از ظلم و جنگ و قتل و غارت رهایی می یابند.
… و شهدا هنوز منتظر رسیدن چنین روزی هستند. چرا ما نباشیم؟
خاطراتی از حماسه خرمشهر
شنبه 97/02/29
خاطراتی از حماسه خرمشهر
کم کم به خرمشهر نزدیک می شدیم. مقاومت عراقی ها بسیار زیاد بود. محاصره کامل بود. اعلام شد که عراقی ها راهی برای فرار ندارند. جاده پشتیبانی شان بسته شده بود و خود عراقی ها هم از بعدازظهر دوم خرداد، مقاومت جدی نداشتند و ما هر چه نارنجک پرت می کردیم و جلو می رفتیم، جواب خاصی نمی دادند. خورشید سوم خرداد داشت طلوع می کرد که من با دلی شکسته داشتم دژبانی خرمشهر را نگاه می کردم و با خودم می گفتم «خدایا ما این همه شهید داده ایم. آیا می شود که بالاخره این شهر را آزاد کنیم؟» که دیدم چیزی دارد تکان می خورد. یک نیرو از دروازه خرمشهر به سمت اهواز بیرون آمد و به سمت نیروهای ایرانی آن نزدیکی رفت و کمی مانده بود به آنها برسد. پیراهنش را درآورد و تکان داد. من کنجکاو شدم ببینم چه خبر است. جلوتر رفتم. بچه های عرب زبان با او حرف زدند و گفتند: «می گوید هر چه نیرو توی این منطقه بوده توی خرمشهر جمع شده و دیگر قصد مقاومت ندارد و می خواهند تسلیم بشوند، ولی می ترسند که نکند کشته بشوند. شما بیایید اعلام کنید کاری به آنها ندارید.» بچه ها بلافاصله بلندگویی را روی نیسانی نصب کردند و یک طلبه اهوازی عرب زبان اعلام کرد که اگر تسلیم بشوید در امانید و جلو رفت. عراقی ها مطمئن شدند که در امان اند. ناگهان یک صحنه تماشایی و عجیب به نمایش درآمد؛ از بالای پشت بام ها، از میان کوچه ها و درون خانه ها و از همه جا آدم بیرون می آمد. بیشتر از شانزده هزار نفر آدم توی آن شهر بود و جمع شدن آنها در یک محل جالب توجه بود.
حال و هوای ماه رمضان
شنبه 97/02/29
حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است …
آدم یادِ کودکی اش می افتد …
یادِ سادگیِ آن روزها …
یک سفره ی بی ریا ،
یک جمع صمیمی ،
و یک عالمه اشتیاق و بیتابی …
دلم برایِ آدم هایِ نابِ آن روزگار تنگ شده ،
برایِ تمامِ حالِ خوبی که داشتیم …
برایِ هرچیزِ کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد …
آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید …
هیچوقت یادم نمی رود ؛
بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقتِ روزه گرفتن دارم ،
موقعِ افطار ، من سیر بودم و جعبه های خرما ، زولبیا و بامیه ، نصفه بود ،،،
هیچ کس به رویم نمی آورد ، همه می گفتند قبول باشد …
و شک ندارم خدا هم با لبخندی پدرانه ، حاضریِ روزه هایم را می زد … !
خدا مهربان تر از این حرف هاست ،
همین که سرِ سفره ی کرامتش نشستی ، ارادتت را می پذیرد …
ولی کاش در این فرصتِ بینظیر ؛
خوبی هایمان را تمدید می کردیم ،
برایِ خدا ، خوردن یا نخوردنِ ما فرقی نمی کند …
عمیق تر نگاه کنیم …
رمضان ؛ تمرینِ انسانیت و بردباری است ،
نه تمرینِ گرسنگی … !