
فقیر ترین انسان زمینم...
دلم می لرزد، خــــدا
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است.
❄️دلم می لرزد، خـــدا
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است.
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهایش، گم کنم.
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هایت!
❄️خـــدا…..
دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد!
آغوش گرم و بی همتای تو را، که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام.
مـن….از دنیای بدون تو، می ترسم.
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند.
از روزهای سپیدی، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند.
قلبــ ? ــم…
بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است.
و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند.
❄️چه کنــــم…؟
بی سحرهای روشـــن؟
بی زمزمه های ابوحـــمزه؟
بی اشکهای افتتــــاح؟
❣نـــرو از خانه ما، دلبـــرم!
من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود.
❄️نـــرو از خانه مـا،
بمــان، همین جــا، در لابلای تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است.
بمـــان!
مــن، بی تـــو….فقیرترین انسانِ زمینم؛ خدا
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1398/03/13 ساعت 08:47:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1398/03/18 @ 09:47:45 ق.ظ
تســـنیم [عضو]
خیلی زیبا .
عیدتون مبارک و التماس دعا