عقاب سلطان پرندگان
عقاب داشت از گرسنگی می مرد
و نفسهای آخرش را می کشید
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیده ی آهو بودند.
جغددانا و پیری هم بالای شاخه ی درختی به آنها خیره شده بود
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند:
این عقاب احمق را می بینی؟
به خاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد.
اگر بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند.
حال و روزش را ببین.
آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت:
عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد،
آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد
اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.
از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.
زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد،
مهم نیست چقدر زنده ایم.
مهم این است به بهترین شکل انسانی زندگی کنیم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/11/30 ساعت 08:51:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید