ببینمت...

باسمک اللهم و بحمدک

تا کی به شـکل خاطره ای گم ببینمت
درعطر سیب و مزه‌ی گندم ببینمت

من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره‌ی چندم ببینمت؟

در کوچه های یافـتنت پرسـه می زنم
شاید که در میـانه‌ی مردم ببینمت

در خشکسال شادی و در قحـط عاطفه
با یک سبـد امید و تبـسـم ببینمت

امشب دوباره گریه‌ی من در غزل تنید
شـاید میان بغـض و ترنّـم ببینمت

باید که باشی و معنا کنی مرا
تا کی به شکل خاطره‌ای گم ببینمت

اللهم عجل لمولانا الظلوم الفرج

  • 5 stars
    تســـنیم
    نظر از: تســـنیم
    1395/10/04 @ 09:42:42 ب.ظ

    تســـنیم [عضو] 

    زیباست احسنت !

    این ها شعر یا نوشته خودتونه خیلی دلنشینند!

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.