ای درد!
ای درد! اگر تو نمایندهی خدایی که برای آزمایش من قدم بر زمین گذاشتهای، تو را میپرستم، تو را در آغوش میکشم و هیچگاه شِکوه نمیکنم. بگذار بَند بَندم از هم بگسلد، هستیام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر میکنم. در دنیا به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج میبرم که بیاساسند، این خوشحالیها و ناراحتیها دلیل کم ظرفیتی من است! هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشی و لذتم. کمندِ درازِ آمال و آرزو بال و پَرم را بسته! اسیر و گرفتار کرده و با آزادی، آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم.
خدا بود و دیگر هیچ نبود | #شهید_چمران
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/09/15 ساعت 08:21:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید