راههای کسب حضور قلب در نماز

 

? 1. اگر بدانیم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت و در رأس آنها نماز است، که به واسطه خضوع و خشوع و آن هم به اعراض از لغو محقق می شود، کار تمام است. [یعنی برای اصلاح کارهای دنیا و آخرت بایستی نماز را درست کنیم و درست کردن نماز به خشوع و حضور قلب در نماز است و حضور قلب حاصل نمی شود مگر با ترک کارهای بی فایده]

? 2. حضور قلب با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود.

? 3. از آن جمله، [راههای کسب حضور قلب] تبدیل فرادی به جماعت است. [یعنی نمازش را به جماعت بخواند]

? 4. تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد. (در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.)

? صدای سخن عشق؛ حکمت ها و حکایت های نماز از زبان آیت الله بهجت؛ ص 35 و 103 و 104 و 109 و 111

روزی حلال خود را حرام نکنیم


امام علی علیه السلام به مردی فرمودند:
«استر من را برایم نگه دار تا به مسجد بروم».
وقتی امیرالمومنین به مسجد رفتند، آن مرد، افسار استر را دزدید و فرار کرد .

امام علی علیه السلام وقتی از مسجد بیرون آمدند، دو «دِرهم» در دست گرفته بودند تا به آن مرد پاداش دهند، اما دیدند استر به حال خود رهاست و افسار آن دزدیده شده است!
امام علی علیه السلام ، آن دو «درهم» را به قنبر دادند تا از بازار، یک افسار بخرد.
قنبر به بازار رفت و دهنه مسروقه را در آن جا دید و به دو درهم خرید و نزد امیرالمومنین برگشت.

امام علی علیه السلام فرمودند:
✅آدمی به دلیل بی صبری، خودش را از روزی حلال محروم می‌کند، در حالی که بیشتر از همان روزی مقدّر هم نصیبش نمی شود!

عاشقانه شهدا

روزی که حرف از رفتن و راهی شدنش پیش اومد،
مخالفتی نکردم!
چون نمیخواستم که شرمنده اهل بیت بشم 
همیشه با خودم می‌گفتم که اگر روز عاشورا و زمان امام حسین (ع) بودم ایشون رو یاری میکردم
روزی که آقا محمد از رفتن صحبت کرد، روز امتحان من بود!!!
باید ثابت می‌کردم که چقدر به اعتقاداتم پایبندم 
من همسرم رو با جون و دل 
و با دست‌های خودم
برای دفاع از #اسلام و دفاع از عقیله بنے‌هاشم راهی #سوریه کردم 

محمد قرار بود ساعت 8 روز 15 دی ماه سال 94 راهی بشه؛
اما ساعت 5 عصر بود که باهاش تماس گرفتن و هماهنگی لازم انجام شد.
چون عجله‌ای شد،
من همه وسایلش روخیلی سریع حاضر کردم ?
و آقا محمد مشغول بازی با حلما شد ? ?

خانواده‌هامون اومده بودن برای بدرقه ?
محمد تو حیاط با همه خداحافظے کرد…
حلما رو در آغوش گرفتـ
و مرتب مے‌بوسید ?

منو صدا کرد و با هم آخرین عکس یادگاریمون رو انداختیم ? ?

بعد دستام رو گرفت
و گفت:
حواست به همه چی باشه…

برنامه غذایی آقا

منتظر بودیم که در خانه‌ی حضرت آقا غذا بخوریم!


? برای قضیه استهلال ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما این موقع - موقع افطار - در دفتر هستید؟ گفتیم برای استهلال مانده‌ایم. فرمودند خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان می‌خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم می‌کردیم. گفتیم نه آقا در دفتر غذا تهیه کرده‌اند. فرمودند نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم.

? این آقای حاج ناصر که پذیرایی می‌کند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمی‌افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می‌آمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه، که اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را با اینها سیر نکنیم. علامتی دادم. ایشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر می‌آمدیم، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند چرب‌تر از غذای حضرت آقا بود.

? بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می‌دادند. ایشان گفت که خانواده‌ی حضرت آقا مشهد مشرف شده‌اند و قبل از رفتن، یک قابلمه‌ی بزرگ از این حلواها درست کرد‌ه‌اند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هر شب حلواست و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می خوریم. گفتم سحر چه کار می‌کنید؟ ایشان گفت برای سحر هم آبگوشت مختصری درست می‌کنیم و به اندازه‌ی یک پیاله برای حضرت آقا آبگوشت می‌دهیم و بقیه‌اش را هم خودمان می‌خوریم.

? این برنامه غذایی آقا بود. از این نمونه‌ها تقریباً فراوان است که واقعاً زندگی آقا، یک زندگی کاملاً زاهدانه است. یعنی من می‌توانم به جرأت عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است. البته تعداد اولاد بیشتر شده‌اند، عروس، داماد و نوه و یک مقدار فضای بیشتری لازم است اما کیفیت زندگی هیچ فرقی نکرده است، همان زندگی، همان خانه، همان امکاناتی که ایشان در دوره قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهدیم الان همان وضعیت هست.

 

فقیر ترین انسان زمینم...

دلم می لرزد، خــــدا
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است.

❄️دلم می لرزد، خـــدا
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است.
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهایش، گم کنم.
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هایت!

❄️خـــدا…..
دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد!
آغوش گرم و بی همتای تو را، که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام.
مـن….از دنیای بدون تو، می ترسم.
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند.
از روزهای سپیدی، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند.

قلبــ ? ــم…
بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است.
و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند.

❄️چه کنــــم…؟
بی سحرهای روشـــن؟
بی زمزمه های ابوحـــمزه؟
بی اشکهای افتتــــاح؟

❣نـــرو از خانه ما، دلبـــرم!
من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود.

❄️نـــرو از خانه مـا،
بمــان، همین جــا، در لابلای تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است.

بمـــان!
مــن، بی تـــو….فقیرترین انسانِ زمینم؛ خدا