پاداش سه روزروزه گرفتن آخر ماه شعبان

ازحضرت امام رضا (علیه السلام) منقولست که هر که سه روز از آخر ماه شعبان روزه بدارد و به ماه مبارک رمضان وصل کند حق تعالى ثواب روزه دو ماه متوالى براى او بنویسید و ابَوُالصّلت هَروى روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (علیه السلام) رفتم ؛ حضرت فرمود که اى ابوالصَّلْت اکثَر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است پس تدارک و تلافى کن در آن چه از این ماه مانده است. تقصیرهایى را که در ایّام گذشته این ماه کرده اى و بر تو باد که رُو آورى بر آنچه نافع است براى تو و دعا و استغفار بسیار کن و تلاوت قرآن مجید بسیار کن و توبه کن به سوى خدا از گناهان خود تا آنکه چون ماه مبارک درآید خالص گردانیده باشى خود را براى خدا و مگذار در گردن خود امانت و حق کسى را مگر آنکه ادا کنى و مگذار در دل خود کینه کسى را مگر آنکه بیرون کنى و مگذار گناهى را که مى کرده اى مگر آنکه ترک کنى و از خدا بترس و توکّل کن بر خدا در پنهان و آشکار امور خود و هر که بر خدا توکّل کند خدا بس است او را و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را :

خدایا دلتنگم میشوی؟!

خدایا دلتنگم میشوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.


بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.


خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.


بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…


خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان


بنده: خدایا سه رکعت زیاد است


خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان


بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟


خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله


بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!


خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله


بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم


خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم


بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد


خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده


او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده


ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید


خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست


ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!


خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو


نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد


ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟


خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

شیطان با این 5 نفر مشکل دارد


امام صادق(ع)در مورد این دست افراد که شیطان را پیشوای خود قرار نمی دهند می فرمایند:

قال إبليس: خمسة (أشياء) ليس لي فيهن حيلة وسائر الناس في قبضتي …

ابليس گفت: پنج نفر هستند که هيچ چاره اي براي آنها ندارم اما ديگر مردمان در مشت من هستند:

1. هر که با نيت درست به خدا پناه برد و در همه کارهايش به او تکيه کند.

2.کسي که شب و روز بسيار تسبيح خدا گويد.

3.کسي که براي برادر مؤمنش آن پسندد که براي خود مي پسندد.

وقتی همه چیز هیچ می شود

وقتی همه چیز هیچ می شود
   
 
 آن قدر پوست و گوشت مردم با تازیانه های بیکاری بر پیکره جوانان تحصیل کرده جامعه عجین شده که دیگر نه به فکر زخم ها و درد ها بلکه در جست وجوی راهی برای فرارند.

 

شادی غلامی- نمیدانم مقدمه ای بچینم یا نه اما میدانم که اگر نیم خطی هم نیاز باشد، دیگر نیست. اکنون دیگر وضعیت بدتر از آن چیزی است که بتوان گفت: تدبیر باید کرد! آن قدر پوست و گوشت مردم با تازیانه های بیکاری بر پیکره جوانان تحصیل کرده جامعه عجین شده که دیگر نه به فکر زخم ها و درد ها بلکه در جست وجوی راهی برای فرارند.

خانه های این شهر پر است از جوانانی که تا دهه قبل به برکت جان کندن های هر روزی پدران و مادرانشان، حدود 12 سال در مدرسه درس خوانده اند و سال های آخر هر طور که شده لااقل در یکی دو کلاس کنکور شرکت کرده اند تا مبادا در ماراتن رفتن به دانشگاه و یافتن شغل، عقب بمانند و آن همه دوندگی های والیدنشان برای جور کردن خرج کتاب و دفتر بشود کشک! که مبادا اسمشان در لیست دانشگاهی های فامیل نباشد!

چند سال تمام کابوس کنکور دیده اند و استرس کنکور و دانشگاه خورد و خوراک را حتی در آشپزخانه از مادران گرفته و تمام نذرهایشان شده قبولی یک دبیرستانی در دانشگاه؛ حتی اگر به قیمت یک وام ده میلیونی و خواهش و تمنا به چند ضامن و دوندگی یک هفته ای پشت باجه های بانک تمام شود.

سرانجام کنکور هم در نهایت عدالت برگزار می شود و تعدادی در سراسری قبول و بعضی هاهم راهی پولشگاه های آزاد می شوند. و باز می خوانند و باز والدین خرج می کنند؛ به امید یک شغل. آخر سر این قصه به کجا می رسد؟! به آنجایی که یک لیسانسه در انتظار کار بست نشین خانه می شود و تمام جان کندن های پدر و مادر به یک هیچ در خانه نشسته ختم می شود. هیچی که سن ازدواجش گذشته و حرفی برای زدن ندارد.

هیچی که هنوز دستش در مقابل پدر دراز می شود و با غرور شکسته بسته می شود. آن قدر خیابان ها را گشته که کفش هایش از زمین زده شدهو موهایش کم کم رنگ به سفیدی می زند. اوضاع همین طور است تا وقتی که از روی اجبار مدرکش را در باغچه خانه دفن می کند و می شود یک پیتزا فروش، یک راننده تاکسی که میتواند به مسافران اطلاعات علمی بدهد، یا یک سوپر مارکتی که …

امروز دیگر هر خانه حداقل یکی دو فرزند هیچ شده دارد. نه اینکه به دردی نخورند، نه! دیگر امیدهایشان از جنس هیچ است، آرزوهایشان، 15 یا 16 سال نیمکت نشین بودنشان هیچ است و آن زجر های سرما و گرمایی والدینشان. چرا؟ چون کسی از فامیلشان مدیرکل، استاندار یا ..و نیست، چون والدینشان گرین کارت اروپا نگرفته اند، اختلاس بلد نبودند و ژن کارچاق کن ندارند.

دیگر مقدمه ای نیاز نیست. اینها همه مقدمه یک بدبختی بزرگ در کشور است. کافی است کمی واقع بین تر باشیم.

 

نون خشک........

عصر بود که از شناسایی آمد.
انگار با خاک حمام کرده بود.
از غذا پرسید.
نداشتیم یک از بچه ها تندی رفت ، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت .

کباب ها را که دید ، گقت : این چیه ؟
بشقاب را زد کنار و گفت: هرچی بسیجی ها خوردن ، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار…