ای درد!
پنجشنبه 97/09/15
ای درد! اگر تو نمایندهی خدایی که برای آزمایش من قدم بر زمین گذاشتهای، تو را میپرستم، تو را در آغوش میکشم و هیچگاه شِکوه نمیکنم. بگذار بَند بَندم از هم بگسلد، هستیام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر میکنم. در دنیا به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج میبرم که بیاساسند، این خوشحالیها و ناراحتیها دلیل کم ظرفیتی من است! هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشی و لذتم. کمندِ درازِ آمال و آرزو بال و پَرم را بسته! اسیر و گرفتار کرده و با آزادی، آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم.
خدا بود و دیگر هیچ نبود | #شهید_چمران
رفاقت باشهدا دو طرفست
پنجشنبه 97/09/15
دلگیر ڪه شدے از زمانہ،
تعطیل ڪن زندگے را،
برس بہ دادِ #دلَت
حرم اگر راه نیافتے ؛ شـھدا هستند
گلزارشان میشود مأمنے براے دلت
رفاقت باشھـــــدا دو طرفست
اوج درخواست انبیاو اولیا از ماعندالاولیاء،
سه شنبه 97/09/13
انسان موقعی انسان میشود که شناخت حقیقی به نفس خودش داشته باشد. اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن، موارد لازم برای رسیدن به مقام حقیقت انسانی را، شناخت نفس و شناخت مراحل چهارگانه حالات نفس میدانند. عرفای عظیمالشّأن نکاتی را تبیین فرمودند که در جلسات گذشته بیان کردیم،
از جمله اینکه میفرمایند: اوّل باید خودسازی باشد. اگر نفس را شناختی، خود را میسازی. در این مراحل، بالاترین و اوّلین مطالب، دوری از رذائل این است که آن را علماء اخلاق به عنوان مرحله تخلیه بیان میکنند.
اشاره شد اگر هزار فضیلت در انسان باشد، امّا تا درون خود را از رذائل، پلیدیها، پلشتیها و زشتیها، تخلیه نکرده باشد؛ آن فضائل نه تنها جواب نمیدهد، بلکه یک روز عامل میشود که انسان، پا روی آن فضائل بگذارد.
مثلاً فردی با اینکه صدقه میدهد، امّا بعد از مدّتی برای آن شخص نیازمند، اذیّت و آزار درست میکند «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى». علّت این کار، این است که هنوز رذیله تکبّر، خودنمایی، خودبرتربینی و تشکّر از نفس در او هست. لذا با اینکه خودش اقدام به صدقه دادن میکند، امّا اگر یک موقعی از آن کسی که به او کمک کرده، توجّهی نبیند، شروع به منّت گذاشتن و اذیّت کردن او میکند. در حالی که این، پروردگار عالم است که در حقّ او، لطف، محبّت و بزرگواری کرده و عامل شده که او، دست دیگری را بگیرد؛ یعنی در اصل، لطف به او هست که به واسطه او، دست کسی گرفته شده است. امّا او این لطف را خراب میکند.
لذا اولیاء خدا بر روی این نکته خیلی تأکید دارند که اگر رذائل از انسان بیرون نرود، در حقیقت هیچ فضیلتی از او بروز نمیکند و همه فضائل او بعد از مدّتی تبدیل به رذائل میشوند.
لذا اولیاء خدا راجع به آیه شریفه «وَ مَنْ کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً» میفرمایند: اگر تخلیه نشوی، کور هستی و ادراکات تو، نسبت به حقایق فضائل، از بین میرود، گمراه هستی، در ایآنجا همه چیز را خراب میکنی و در آآنجا هم هیچ چیز نمیفهمی. پس مبارزه با رذائل، اوج درخواست انبیاء، اولیاء و عرفاء است و میفرمایند: حتماً اوّل کاری که میکنید، این باشد که بگردید و رذائل را در خود پیدا کنید.
دو فرشته نگهبان....
سه شنبه 97/09/13
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که:
ان المؤمنین اذا قعدا یتحدثان قالت الحفظه بعضها لبعض اعتزلوا بنا، فلعل لهما سرا و قد ستر اللَّه علیهما
“هنگامی که دو مؤمن کنار هم می نشینند و بحثهای خصوصی می کنند، حافظان اعمال به یکدیگر میگویند: ما باید کنار رویم، شاید آنها سری دارند که خداوند آن را مستور داشته”.
راوی میگوید:” مگر خداوند عز و جل نمیفرماید ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ: “هیچ سخنی انسان نمیگوید مگر اینکه فرشته مراقب و آماده ثبت اعمال نزد آن حاضر است”؟
امام فرمود:
ان کانت الحفظه لا تسمع فان عالم السر یسمع و یری:
“اگر حافظان سخنان آنها را نشنوند خداوندی که از اسرار با خبر است می شنود و می بیند”! [۳]
از این روایت استفاده میشود که خداوند برای اکرام و احترام مؤمن بعضی از سخنان او را که جنبه سری دارد از آنها مکتوم میدارد، ولی خودش حافظ تمام این اسرار است.[۴]
درد و دلهایی با خدای یکتا
سه شنبه 97/09/13
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد
خدا آنجاست
در جمع عزیزترینهایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نیست
او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی
دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:
آیا “زندگی” را “زندگی کرده ای”؟!