گرفتار شدیم...
بسم الله النور
دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم
همه اش کار خودت بود خریدار شدیم
خواب دیدیم که تو آمدهای اما حیف…
صبح شد با جگر سوخته بیدار شدیم
نظرت آمد و دیدیم گنهکاری رفت
نظرت رفت، وَ دیدیم گنهکار شدیم
ذرّهای شانهی ما بار غمت را نکشید
گرچه یک عمر فقط نوکر سربار شدیم
حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد
شرمسار تو از این جمعهی بسیار شدیم
ز علاج دگران درد بُوَد خوش ما را
نظر لطف تو دیدیم که بیمار شدیم
واقعاً جای سؤال است که از بهر ظهور
ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟!
لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی است
حیف، جامانده از آن قافلهی یار شدیم
آرزو هست ببینیم همین زودی ها…
زائر نیمه شب صحن علمدار شدیم
اللهم عجل لمولانا المظلوم الفرج
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1395/10/05 ساعت 08:53:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید