کربــلا! میخواهم که با تو سخن بگویم!
کربــلا! میخواهم که با تو سخن بگویم!
میخواهم بقچه حرفهاى بر دوش ماندهام را براى تو پهن کنم؛ نمىدانم، نمىدانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟ با تو سخن میگویم، تویی که آن محزونترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری!
کربلا، از غروب عاشورا بگو…
براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیدهام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهابآور بود؟
یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن میکردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرینشدگان ابدی، حمله میبردی!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1396/07/12 ساعت 07:33:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید