کجا؟
کجا؟
به کجا میرویم؟
جایی که سراپای ما را بگیرد؟
یا جایی که ما را یه حضرت عشــق نزدیک کند؟
نمیدانم!
فقط برویم تا از این معرکه خـنـده بازر خلاص شویم و در دسترس نباشیم
برای گناه!
چرا که غرق شونده دیگر نجات پیدا نخواهد کرد مگر عنایت حضرت عشق
و چشم ما همه به امیـد اوست!
و اما دیگر…
درد دل های ناگفتنی و مبهم برای خودم که شاید در خودم دفن شوند!
گفتنی هایی که نگفتنی است و ماندن در ابهامات عجیب و نفهمیدنی که نمیدانی چیست…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1396/08/01 ساعت 07:59:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید