نمیدانست آن لحظه آخرین لحظه است....
نمیدانست وقتی دارد پشت سرت آب میریزد…
آخرین بار است ?
نمیدانست وقتی برگشتی و نگاهش کردی آخرین بار بود…
اگر میدانست آنقدر به تماشایت مینشست که او را هم با خود ببری
مادر نمیدانست سفارشاتت به ما برای چیست؟
مادر نمیدانست نگاه نگرانت از گوشه چشمانت به ما برای چیست؟
مادر نمیدانست چرا در حال رفتن برگشتی و نگاهش کردی…
مادر نمیدانست خداحافظی بی برگشت چیست… ?
مادر نمیدانست… ?
اما حال خوب میداند
خوب میداند تنهایی چیست!
خوب میداند دلتنگی چیست!
خوب میداند استخوان ندیده چیست! ?
خوب میداند تشیع بی جنازه چیست! ?
حال خوب از بر است پدر بودن را
آن روزها فقط شنیده بود
اما حال با تمام وجودش لمسش کرده
کاش مادر میدانست …
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/03/05 ساعت 08:13:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید