نمونه هایی از فضايل و سيره فردى
يك ارشاد بخصوص :
ابوالقاسم كوفى در كتاب تبديل مىنويسد: اسحاق كندى در زمان خود فيلسوف عراق بود، او شروع به نوشتن كتابى در«تناقض قرآن» (نعوذ بالله) كرد، شغلش را به آن منحصر نمود و در خانه خود نشست تا بتواند آن را زود بنويسد. روزى يكى از شاگردان او محضر امام حسن عسكرى (ع) آمد.
امام فرمود:آيا در ميان شما مرد رشيد و كاملى نيست تا استادتان را از نوشتن چنين كتاب باز دارد؟!! او جواب داد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه مىتوانيم به او در چنين كار يا غير آن اعتراضى بكنيم.
امام (ع) فرمود: آيا مىتوانى آنچه را كه من مىگويم به او بگويى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: پيش او برو و با او انس برقرار كن، چون با او خصوصيت پيدا كردى، بگو: براى من مسألهاى پيش آمده كه مىخواهم از تو بپرسم، او خواهد گفت: بپرس.
بگو: اگر گوينده اين قرآن بيايد و بگويد: غرض من آن نيست كه تو فكر كردهاى، آيا جايز است كه چنين باشد؟ او در جواب به تو خواهد گفت: جايز است، زيرا او آدمى است چون بشنود مىفهمد. و چون چنين جواب داد، بگو: از كجا مىدانى شايد غرض گوينده قرآن غير از آن است كه تو گمان مىكنى. در اين صورت معانى را در جايى مىنهى كه گوينده، آن را اراده نكرده است .
آن شخص پيش اسحاق كندى رفت و مطابق دستور امام با او انس پيدا كرد. و آن سؤال را از وى كرد، اسحاق پيش خود فكر كرد، ديد چنين چيزى جايز است، گفت: تو را به خدا قسم مىدهم اين سؤال را از كجا دانستهاى؟ گفت: سؤالى است كه به ذهنم رسيد و به تو گفتم.
گفت: نه هرگز، شخصى مانند تو چنين فكرى نتواند، بگو ببينم از كى ياد گرفتهاى؟ گفتم: ابومحمد حسن عسكرى مرا به اين كار امر كرد. گفت: الان راست گفتى وگرنه اين سؤال جز از بيت او خارج نمىشود، آنگاه آتشى آماده كرد وآنچه نوشته بود مبدّل به خاكستر نمود.19
* * *
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1395/09/18 ساعت 08:14:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |