نامش حارث اما تو دلت را به خدا بسپار


نامش “حارث” بود ،
و اهل آسمان همه میشناختندش.
آوازه نمازهایش همه جا پیچیده بود.
اما روال زندگی اش
از آنجا به هم ریخت که خدا گفت :
بر آدم سجده کنید…
گفت:
خدایا قول می‌دهم تا ابد عبادتت کنم
ولی برای این آفریده ات هرگز!
خدای مهربان پرسید:
چرا نمی‌خواهی از سجده گزاران باشی؟
و شروع کرد
عبادتهایِ نفهمیده اش را
به رخ خدا کشید.
خدای مهربان
او را از خان رحمتش بیرون راند …


خوبتر که فکر میکنم،
میبینم آن چیزی که
“حارث” را “ابلیس” کـرد ،
” #دلـش” بود
او می‌خواست خدا را هرجور که دلش میخواهد بپرستد
نه آنجور که خدا می‌خواهد …

#دلت_را_به_خدا_بسپار

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.