موضوع: "مناسبت ها"
چه لذتي دارد حجاب!
شنبه 97/04/23
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترين زنهاست را می زند.
نمی دانيد چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى می شوم و می پرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمی دهد؛ دوباره می پرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مشكرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمىبيند. باز هم سؤالم بی جواب می ماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون می آيم.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان می آيند تا لذت ببرند، ذرهاى به تو محل نمی گذارند.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم می زنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشهاى از زيبايی هاتان، پاك شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديكترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و… راه می رويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى می بينى كه می توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مىرويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
نمی دانيد؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد اين حجاب!
این سنگر من است.....
شنبه 97/04/23
در مکتبی که فاطمه الگوست
من با حجاب خویش در صحنه مبارزه پیکار می کنم
این سنگر من است
ایمان سلاح من
رگبار خشم من از سنگر حجاب آماج خویش را برسینه قساوت تاریخ یافته است
انان که این حجاب خدایی را
این پوشش نجابت زن را
تفسیر شوم واژه رجعت گرفته اند از کوره راه جهل به ظلمت رسیده اند
با من بیا تو خواهر همرزمم بامن بیا تا کاخ سبز فام رهایی را برانهدام کوخ اسارت بنا کنیم
با من بیا که پوشش ما اعتبار ماست
با من بیا که عزت ما در حجاب ماست
ما با حجاب خویش دیگر عروسکان شهر تجارت نمی شویم
بگذار تا به طعنه بگوید غرب بگذار تا بکوبدمان شرق مارا چه غم زطعنه دشمن
در مکتبی که فاطمه الگوست
چادرت ارزش است!
شنبه 97/04/23
رخت ِ زيباي آسماني را خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگين باش
چادرت ارزش است ، باور کن
بويِ زهرا(س)و مريم(س)و هاجر(س) از پَر ِ چادرت سرازير است
بشکند آن قلم که بنويسد:
“دِمُدِه گشت و دست و پا گير” است
توي بال ِ فرشتهها انگار حفظ وقتِ عبور مي آيي
کوري ِ چشمهاي بي عفت مثل يک کوه نور مي آيي
حفظ و پوشيده در صدف انگار
ارزش و شأن خويش مي داني
با وقاري و مثل يک خورشيد پشت ِ يک ابر ِ تيره مي ماني
خسته اي از تمام مردم شهر
از چه رو اين قدر تو غم داري ؟
نکند فکر اين کني شايد چيزي از ديگران تو کم داري!!
قدمت روي شهپر جبريل هر زماني که راه مي آيي
در شب ِ چادرت، تو مي تابي
مثل يک قرص ِ ماه مي آيي
سمت ِ جريان ِ آبها رفتن هنر ِ هر شناگري باشد
تو ولي باز استقامت کن پيش ِ رو جاي بهتري باشد
پر بکش سمت اوج مي دانم
که خدا با تو است در همه جا
پر بزن چادرت تو را بال است و بدان مي برد تو را بالا
در زماني که شأن و ارزش جز
“به دماغ و لباس و ماشين” نيست!
توي چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعي زن اين نيست…!!!.
سردار بی سر تولدت پیشاپیش مبارک
شنبه 97/04/16
تولدت پیشاپیش مبارک .سردار بی سر….
محسنِ حُجَجی (زادهٔ 21 تیر 1370 در نجفآباد – درگذشتهٔ 18 مرداد 1396 در التَنْف) از نیروهای ایرانی موسوم به مدافع حرم بود که در مرداد 1396 در عملیاتی در گذرگاه مرزی الولید –منطقهٔ مرزیِ بین سوریه و عراق– توسط نیروهای داعش به اسارت درآمد و پس از دو روز بهدست آنان بهقتل رسید.
شهید محسن حججی زمینی نبود، او اهل پرواز بود و رفتن و با شهادت به آرزوی خود رسید. شهید حججی با اعتقاد راسخی که در نگاه آخرش بود همگان را درگیر صلابت خود کرد؛ نگاهی که هیچگاه از یادها نخواهد رفت.
شجاعت بی نظیر او تا همیشه مایه غرورمان خواهد بود و به چنین گوهر ارزشمندی می بالیم که با ایستادگی و رشادت، پیروزی داعشی ها را تبدیل به شکست کرد، چرا که برنده این نبرد وی بود و این تروریست ها بودند که با اقدام وحشیانه شان بیش از پیش در نگاه جهانیان خوار و ذلیل شدند و بیشتر از همیشه ضعفشان مقابل غیور مردان مدافع حرم به چشم آمد.
تولدت پیشاپیش مبارک ?
اگر مورچه ای ما را گاز بگیرد قرار و آرام نداریم، اما.....
دوشنبه 97/04/11
?اگر مورچه ای ما را گاز بگیرد قرار و آرام نداریم،واز گزیدن یک کک و پشه ناراحت می شویم پس چرا بر سر مومنین و مومنات از زمین و هوا آتش و موشک ? می بارد، ولی ما ناراحت نمی شویم،چگونه ما که از نیش یک پشه آرام نداریم، حاضر می شویم این همه تیر و بلا و عذاب بر سر مسلمانان بریزند؟؟