موضوع: "مناسبت ها"

بسته فرهنگی شب یلدا

بسته فرهنگی شب یلدا
1. اگر پدر و مادرمان زنده هستند گرامیشان بداریم و بر دستانشان بوسه بزنیم و اگر در قید حیات نیستند با فاتحه ای روحشان را شاد کنیم .

2. به همسرمان یادآوری کنیم که عاشقش هستیم و اگر می توانیم هدیه ای کوچک و ارزان مثل یک شاخه گل تقدیم او کنیم

3. اگر کدورتی بین افراد خانواده هست امشب دورهم جمع شویم و آن را بر طرف کنیم.

4. برای تدارک شب یلدا نیازی نیست همه میوه های بازار را بخریم؛ و خیلی ساده با چای و شکلات و تخمه می شود دورهم بود .

5. حافظ فراموش نشود ! سعی کنیم تا فارسی و اشعار کهنش را بیشتر بخوانیم تا به فرهنگ غنی ادب فارسی پی ببریم.

6. پیام یلدا این است که تمام سال به بهانه های مختلف می توانیم دور هم جمع شویم.

7. به بهانه یلدا مهربانی ، لبخند و بخشش را تمرین کنیم.

8. شب یلدا به جای پرسیدن رمز وای فای و اینترنت حال همدیگر را بپرسیم

عمار کیست؟منظور از (( أینَ عمار )) چیست ؟!


 
همان طور که همه می دانید چند سالی است که رهبر معظم انقلاب و به خصوص در فتنه 88 در برخی سخنرانی ها جمله معروف (( أینَ عمار )) را با ذکر برخی نکات برای مردم بیان کردند ؛ ولی تا به حال از خود سوال نموده اید که عمّار چه خصوصیتی داشت که مقام معظم رهبری ایشان را به عنوان فردی شاخص معرفی کردند ؟! حال برای روشن شدن ماجرا با هم مروری داریم بر زندگی جناب عمار ( رضی الله عنه ) … :


پدرش یاسر از قبیله عنس و اهل یمن بود . برای پیدا کردن برادرش به مکه رفت ولی در آنجا ماندگار شد و با دختری به نام سمیه ازدواج کرد . حاصل ازدواج آنها فرزندی شد به نام عمار . پس از اسلام آوردن آنها توسط پیامبر ص خانواده یشان به شدت از طرف مشرکان مکه مورد آزار و شکنجه قرار گرفت ؛ پدرش یاسر را به قدری زدند که زیر شکنجه جان داد و پاهای مادرش را به دو شتر بستند و هر کدام را به طرفی حرکت دادند به طوری که مادرش از وسط دو شقه شد ؛ولی خود عمار تقیه کرد و در ظاهر گفت که از دین اسلام برگشتم ولی دلش پر از ایمان بود همان طور که به پیامبر ص خبر آوردند که عمّار زیر شکنجه از دینش برگشت که حضرت فرمود : (( کلّا ! انّ عمّار مُلِئ ایماناً من قَرَنه الی قَدمه… )) هرگز ! همانا عمار از سر تا قدمش مملوّ از ایمان است . همچنین مفسرین و اصحاب ترجمه ( مترجمین ) قرآن می گویند که آیه 106 سوره مبارکه نحل  (( الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان )) در مورد جناب عمار نازل شده است. 

اما بارزترین نشانه جناب عمار این بود که یاران پیامبر ص او را نشانه حق می دانستند ؛ ایشان به خاطر بینش نافذ و بصیرت زیادی که داشتند از طرف پیامبر ص نیز به عنوان افسر جنگ نرم و کسی که حقایق را برای مردم بر ملا می سازد، معرفی شده بود تا جایی که حضرت فرمودند : عمار با حق است و حق با عمار ، به هر طرف که حق بچرخد عمار نیز با آن می چرخد. در جنگ صفین نیز عمر و عاص که به گواه تاریخ فردی حیله گر بود نقشه ای طراحی کرد و فتنه بزرگی را به راه انداخت(همان طور که می دانید یکی از ویژگی های فتنه این است که جو را غبارآلود می کند و شناختن حق از باطل بسیار دشوار است ) به طوری که بین لشکریان علی ع زمزمه هایی افتاد که آیا علی ع حق است یا معاویه ؟! در این هنگام جناب عمار نقش بسیار پر رنگی را ایفا کردند ؛ ایشان هر وقت می دیدند که بین یاران شبهه ای افتاده سریع خود را به آنجا می رساندند و از انحراف آنها جلوگیری می کردند و باز هم در جای دیگری حضور پیدا می کردند ؛ سرانجام نیز خود راهی میدان جنگ شد ولی هنگام رفتن خطاب به علی ع گفت : (( به خداقسم با بصیرت و بینش از شما پیروی می کنم ؛ زیرا در روز جنگ حنین از پیامبر ص شنیدم که فرمود : ای عمار ! پس از من فتنه و آشوبی پیش می آید در این موقع از علی ع پیروی کن که حق با اوست و او با حق است )) بالاخره جناب عمار هم پس از زحمات فراوانی که متحمل شدند در میدان جنگ با اصابت نیزه به شهادت رسیدند که بعد از شهادتش علی ع خود را بر بالینش رساند و بسیار گریست … رحمت خدا بر او باد ….. به اتفاق مروری کردیم بر زندگی این بزرگوار تا بارزترین ویژگی شخصیتی ایشان را بدانیم ، و دانستیم که فرد با بصیرت و بینشی بودند که به اذعان خودشان نسبت علی ع که فرمود : از تو با بصیرت و بینش پیروی کردم نه با چشمی بسته و کورکورانه …

آری ! مقام معظم رهبری نیز با شاخص قرار دادن این شخصیت عظیم بر آن بودند تا نقش خواص ، طلاب و دانشجویان را که به گفته ایشان افسران جنگ نرم هستند ؛ در فتنه ها و جریانات سیاسی ، در جاهایی که تشخیص برای همه و عموم مردم ممکن نیست ، بیان کنند و اهمیت حضور آنها در صحنه برای شبهه زدایی و غبارروبی را برای همه مشخص نمایند … 

دامن کوتاه به جای بمب

 


مارتین ایندیک محقق آمریکایی اسلام و آمریکا

دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به حیابان ها بکشانیم ، بلکه

باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام

اسلامی ایران را نابود کرد

یکی از مقامات بلند پایه آمریکایی :

هر زن چادری در کوی و برزن ایران ، به منزله پرچم جمهوری اسلامی

است . لذا ما برای براندازی این نظام باید این حجاب را سست کنیم .

میشل هوِیلیک نویسنده فرانسوی :

جنگ بر ضد اسلام با کشتن مسلمان ها فایده ای ندارد . فقط با فاسد

کردن آنها می توان به پیروزی دست یافت . پس باید به جای بمب بر

سر مسلمانان ، دامن کوتاه بریزیم .

مستر همفر جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی :

زنان مسلمان دارای حجابی محکم هستند که نفوذ فساد در میان آنها

ممکن نیست ؛ بنابراین باید آنان را فریب داد و از زیر چادر بیرون

کشید .

پس از آن که زنان را از چادر بیرون آوردیم ، باید جوانان را تحریک کنیم

که دنبال آنها بیافتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد ؛ و برای

پیشبرد این نقشه ، لازم است اول زنان غیر مسلمان را از حجاب

بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند .

داغ ننگ تجاوز......



به پیش می آید؛ با تانک ها و هواپیماها و مسلسل هایش.

به آنها می نازد و فکر می کند که کسی جلودارش نیست. در حالی که از شادی به رقص درآمده است، تانک هایش را به جلو می راند.

قول داده است که مصاحبه بعدی اش را در تهران انجام دهد و حالا به تنها چیزی که فکر نمی کند، شکست است.

به پیش می آید و می پندارد جوانان و شیرمردان، خفته اند و یا شاید برای خود، حقی قائل است؟ حقی که پیش از او، صدها تن دیگر برای خود قائل شده اند و هر بار، تکه ای از این خاک را برای خود برده اند و حالا شاید به طمع «ترکمان چای» یا «گلستان» دیگری جلو می آید!

به پیش می آید و به ناگاه، از میان کوچه های خاکی خرمشهر، کناره های سرسبز کارون و رمل های تفتیده هویزه، هزاران نفر برمی خیزد و سینه هایشان را سپر می کنند.

لبخند متجاوز بر لبانش خشک می شود و تانک هایش در باتلاق خشم دلاوران فرو می رود.

متجاوز دیگر نمی رقصد، دیگر قصد ندارد که در تهران مصاحبه کند یا خلق عرب را آزاد کند؛ کاخ آرزوهایش فرو ریخته است.

وجب به وجب، به عقب می رود، محاصره آبادان شکسته می شود؛ خرمشهر و کوچه های از خون سیرابش، آزاد می شوند؛ هویزه که با خاک یکسان شده است، از میان خرابه ها سر برمی آورد و پیکر «علم الهدی» را تقدیم می کند؛ قصر شیرین، شیرینی آغوش وطن را می چشد و اروند، تن های زخمی و پاره پاره را غسل می دهد. متجاوز به عقب نمی رود، رانده می شود.

متجاوز دوباره می خندد.

کیست که او را به تجاوز متهم کند؟

کدام مرجع بین المللی جرات می کند که نام او را به عنوان قاتل نخل ها و انسان ها، در دفتر تاریخ ثبت کند؟

حامیان متجاوز هم می خندند. چه کسی آنها را به جرم قتل عام دختران سوسنگرد، پسران هویزه و کودکان مدرسه راهنمایی پیرانشهر، محاکمه خواهد کرد؟

دژخیم متجاوز، تا کی قهقهه خواهد زد؟ این سوالی است که کودکان یتیم و زنان بی شوهر، تکه های خاکی که زیر پوتین های او لگدمال شده اند و خون هایی که به زمین ریخته اند، می پرسند.

و بعد، خنده بر لبان متجاوز خشک می شود.

فرشته عدالت، گریبان او را می گیرد و بر پیشانی اش، داغ ننگ تجاوز را می کوبد و بار میلیون ها شهید و مجروح را بر دوشش می گذارد؛ باری که تا ابد با خود حمل خواهد کرد.

قطعه ای از شما نزد خدا به امانت مانده است...



چرخ ویلچر می چرخد و چشمانی آینده را می پیماید.

پاهای مردد و چشمانی تاریک، خبر از حضور روشن دلی می دهد با یک سبد طراوت و امید.

آن سوتر مردی به نماز ایستاده که تکبیر او را فرشتگان، احرام می بندند و هزار بار بر جای خالی دستانش بوسه می زنند.

و حالا اشاره های دست دخترکی، دنیایی پر از فریادهای سکوت را به تصویر می کشد.

 

1. با چرخیدن چرخ ویلچرت، جهان نیز می چرخد. جهانی که تو خود ساخته ای، جهانی زیبا که حتی انسان های بدون ویلچر، آنان که بر پا ایستاده اند، هرگز طعم شیرین آن را نخواهند چشید. جسم نشسته تو، بلندتر از قامت هر ایستاده ای سر به آسمان می ساید و تو چرخ ها را می دوانی تا قصیده بلند توانایی ات را برای چشم هایی که تو را ناتوان می بینند، بخوانی، ای قافیه خوش وزن شعر پویش و امید. تو در تقدیر خویش انسانی را دیده ای که پاهایش به امانت نزد خدا مانده است. هم چنان چرخ را بچرخان، تا جهان زیبای تو بگردد.

2. تو را می نگرم، نه آن چنان که دیگران تو را می بینند. کیست همچون تو که نور خدا در درونش جاریست؟! چشمانت را بسته ای تا مبادا با ارمغان نور خدا، زشتی ها را ببینی. تو با گام هایت دالان های طولانی پر از نور امید را می شکافی. تو در درونت قصرهای سر به فلک کشیده از روشنی ساخته ای که دست بینایی به آن نمی رسد. قصرهایی که خشت خشت آن را با چشم دل دیده ای و بر هم نهاده ای. با توام! بنشین و ساعتی جهان نورانی درونت را برایم بازگو، برای منی که سال هاست چشم می چرخانم و هیچ نمی بینم.

 

3. پاهایش خوب می دانند که کمی بالاتر، جای خالی ده انگشت خودنمایی می کند و پاهایش عهد کرده اند که جای خالی دست ها را پر کنند. خدا دست های تو را گرفته تا جانی پاک و توانی خدایی نثارت کند. اینک، تو دست هایی داری به وسعت آسمان، به وسعت آبی بی کران و آسمان در نماز برایت قنوت می بندد، دست هایی داری با انگشتری ماه نشانی و در حلقه تسبیح تو سی و چهار ستاره سو سو می زنند. من دست هایی می خواهم چون تو به وسعت آبی آسمان.

با من سخن بگو، ای گویای خاموش! که خسته ام از هیاهوی آدم های رنگ رنگ. با من سخن بگو که حرف هایت را با تمام وجود احساس می کنم. چشم هایت چه خوب راز درونی ات را فاش می کنند. همیشه چشم ها بهتر از زبان سخن می گویند. با چشمانت با من سخن بگو که چشم ها هرگز دروغ نمی گویند.

ای معنی صبر! خوشا به حالت که قطعه ای از وجودت نزد خدا به امانت مانده است. چشمه های روشن امید در وجودت جوشانِ جوشان باد!

روز جهانی معلولین گرامی باد

 
مداحی های محرم