موضوع: "مناسبت ها"
بصیرت یعنی...
دوشنبه 97/10/10
بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر،
در برابرِ راهِ پیامبر ایستاده باشد
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه نگاهت به “شخصیت” ها نباشد ،
بلکه همواره به “شاخص"ها چشم بدوزى
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی حتی مسجد می تواند “مسجد ضِرار"باشد و پیامبر (ص)آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق منحرف نکند
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(ع)در کربلا باشد
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی ،
اما تا ضربه نهایی نباید از پا بنشینی
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه نگذاری فتنه گران شیرت را بدوشند یا بر پشتت سوار شوند
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه” مالک اشتر"ها را به تندروی و “ابوموسی اشعری” ها را به اعتدال ، نشناسى
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی “معاویه"ها
به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع) ” دل بسته اند
✔️بصیرت ;
یعنی اینکه بدانی تاریخ ، تکرار می شود
نه با جزئیاتش ؛ بلکه با خطوط کلی اش
❗️مسجد ضرارها
❗️قرآن بر نیزه کردن ها
❗️حکمیت ها
❗️خشک مغزی ها
❗️سابقه فروشی ها و …
✅ پس انتخاب با خودمان است که ؛
اهل بینش باشیم یا اهل سواد
اهل خواندن باشیم یا اهل فهمیدن
جزئیات تاریخ را بخوانیم یا خطوط کلّی آنرا بدانیم…
دلخوشم به بودنت
دوشنبه 97/10/10
نگارم!
میخواهم، پرده هارا از پنجره ی، دلم کنار بزنم ، تا بتابد انوار خداییت براین دل شیدایم….
خدایا ، کمکم کن ، تا بسازم نردبانی ، تا با آن ، به آسمانت بیایم ،چرا که در هیاهوی زمین ، ذهن من از این فکر به آن فکر پرواز میکند و ندای خاموش قلبم ، صدایت را نمیشنود….
به من، فیض آن ببخش که ذهن و افکارم در کشاکش این همهمه ی روزمره ، فقط بر تو متمرکز باشد…
دلخوشم به بودنت….
سربازان سیدعلی همیشه آماده اند.
دوشنبه 97/10/10
کسانی که در آن روز بر حسینمان هلهله کردید…
بر مسجد ها و مراکز سنگ کوبیدید و جوان هایمان را شهید کردید…
.
چند سال گذشت؟؟؟
دیدید؟
هنوز هم انقلابمان پابرجاست…
.
تا آن روز شهدایمان بودند…
علی و حجت الله و محمود رضا…
.
اما الان…
درسته شهید شدند…
اما ما هستیم…
تا جوانان انقلابی هستند…
دندان هایتان را برای تصرف به خاک کشورمان تیز نکنید…
.
اگر چپ به کشورمان نگاه کنید
تا آخرین قطره ی خونم…
تا آخرین خشاب اسلحه ام میجنگم…
تا بگویم…
سربازان سید علی هیچ گااااه
عقب نمیکشند…
.
ما از محمود رضا یاد گرفتیم…
که میگفت:
برای من میدان انقلاب تهران،
شلمچه یا دمشق فرقی ندارد،
هر جا حرف انقلاب اسلامی هست
ما هستیم.
.
.
گوش به فرمان رهبرمان…
تا آخرین نفسمان…
برای سربلندی این خاک…
مردانه میجنگیم…
.
اگر هم نتوانستیم…
جوان هایی به جامعه تحویل میدهیم و با لباس رزم مادرمان زهرا ظاهر میشویم…
.
سربازان سیدعلی همیشه آماده اند…
امام خامنه ای در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون
دوشنبه 97/10/10
♦️ یک عده ای قانون شکنی کردند، ایجاد اغتشاش کردند، مردم را به ایستادگی در مقابل نظام تا آنجائی که میتوانستند، تشویق کردند - حالا تیغشان نبرید؛ آن کاری که میخواستند نشد، او بحث دیگری است؛ آنها تلاش خودشان را کردند - زبان دشمنان انقلاب را و دشمنان اسلام را دراز کردند، جرأت به آنها دادند …کاری کردند که دشمنِ مأیوس و نومید، جان بگیرد، تشویق بشود
♦️آن قانون شکنیشان، آن اغتشاش جوئیشان - تشویقشان به اغتشاش و کشاندن مردم به عرصه ی اغتشاشگری - این هم نتائجش. این خطاها اتفاق میافتد، عمل خلاف انجام میگیرد، کار غلط انجام میگیرد، بعد برای اینکه این کار غلط، غلط بودنش پنهان بشود، اطراف او فلسفه درست میشود! فلسفه میبافند؛ استدلال برایش درست میکنند! از ابتلائات بزرگ انسانها این است؛ همه مان در معرض خطریم، باید مراقب باشیم.
♦️خب، اینها ایجاد فتنه میکند؛ یعنی فضا را فضای غبارآلود میکند. شعار طرفداری از قانون میدهند، عمل صریحاً بر خلاف قانون انجام میدهند. شعار طرفداری از امام میدهند، بعد کاری میکنند که در عرصه ی طرفداران آنها، یک چنین گناه بزرگی انجام بگیرد؛ به امام اهانت بشود، به عکس امام اهانت بشود. این، کار کمی نیست؛ کار کوچکی نیست.
♦️دشمنان از این کار خیلی خوشحال شدند. فقط خوشحالی نیست، تحلیل هم میکنند. بر اساس آن تحلیل، تصمیم میگیرند؛ بر اساس آن تصمیم، عمل میکنند؛ تشویق میشوند علیه مصالح ملی، علیه ملت ایران. اینجا آن چیزی که مشکل را ایجاد میکند، همان فریب، همان غبارآلودگی فضا و همان چیزی است که در بیان امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) هست: «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشّیطان علی اولیائه»؛ یک کلمه ی حق را با یک کلمه ی باطل مخلوط میکنند، حق بر اولیاء حق مشتبه میشود. اینجاست که روشنگری، شاخص معیّن کردن، مایز معیّن کردن، معنا پیدا میکند.
آن کسی که برای انقلاب، برای امام، برای اسلام کار میکند، بمجردی که ببیند حرف او، حرکت او موجب شده است که یک جهت گیریای علیه این اصول به وجود بیاید، فوراً متنبه میشود. چرا متنبه نمیشوند؟
رها کردن جامعه
یکشنبه 97/10/09
وقتی به کسی تعلیم دوچرخهسواری میدهید چه میکنید؟ او که وارد نیست؛ او را میگیرید، اما همینکه او دو تا پا زد، رهایش میکنید. همینکه توانست تعادلش را حفظ کند، دست از دوچرخه برمیدارید. گرفتنش آسان است؛ اما این گرفتن بهضرر اوست. اگر رهایش کنید که زمین بخورد به نفع دوچرخه سوار است. چرا؟ چون «سلامت در وابستگی»، برای انسان «هلاکت» است. درحالیکه زخمیشدن در حفظ تعادل، سعادت است.
رهبر جامعه هم، هنگام «گرفتن» و قبضهکردن جامعه، کار سادهای دارد؛ کار دشوار او در «رهاکردن» جامعه است. وابستهشدن جامعه به رهبرِ خودش ساده است. روی پای خود ایستادنِ جامعه، بهطوریکه خود بفهمد، خود بداند و خود درک کند، دشوار است. برای گذشتن از این مرحله، جامعه «زخمهایی» را باید تحمل کند و آسیبهایی را باید قبول کند تا بتواند روی پای خود بایستد، بفهمد و حرکت کند.
«آیتالله حائری شیرازی رحمةاللهعلیه»