موضوع: "مناسبت ها"
حضرت امام حسن عسكرى (ع)
پنجشنبه 95/09/18
امام حسن عسكرى ( ع ) در سال 232 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود .
مادروالا گهرش سوسن يا سليل زنى لايق و صاحب فضيلت و در پرورش نهات مراقبت را داشت ، تا حجت حق را آن چنان كه شايسته است پرورش دهد .
اين زن پرهيزگار در سفرى كه امام عسكرى ( ع ) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنيارحلت كرد .
كنيه آن حضرت ابامحمد بود .
تبرّی و تولّا
پنجشنبه 95/09/18
چهارمين جلوه مبارزاتى امام (ع) فرمان بيزارى از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) و اظهار ولايت و همبستگى با آنان است.
على بن عاصم به امام عسكرى (ع) گفت: من بر حمايت عملى از شما توانا نيستم و جز ولايتشما و برائت از دشمنانتان سرمايهاى ندارم.
حضرت فرمود: كسى كه توان يارى ما را ندارد؛ ولى در خلوت دشمنان ما را لعنت مىكند؛ خداوند فرشتگان را از كردارش آگاه مىسازد و آنها براى او آمرزش مىطلبند.
سلام و رحمت پروردگار بر يازدهمين گوهر درخشان درياى عصمت. هنگامى كه در سال 232 ه. ق ديده به جهان گشود و زمانى كه در سال 260 به شهادت رسيد. و وقتى كه كنار پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.
امام و پاسدارى از شيعيان
پنجشنبه 95/09/18
يك حركت اصيل، براى تداوم، به حفظ موجوديت و استفاده درست و به جا از نيروهاى وابسته است. حركتهاى غير اصولى و نابجا خطر بزرگى است كه حتى نهضتهاى الهى را سمت نابودى پيش مىبرد. بدين سبب، امامان معصوم (عليهم السلام)، همواره شيعيان را به رعايت اصل قرآنى «تقيه» سفارش مىكردند. امام عسكرى (ع) ضمن تاكيد بر برائت از دشمنان، پيوسته اين اصل را به شيعيان يادآورى مىكرد. بخشى از رواياتى كه بدين حقيقت اشاره مىكند، عبارت است از:
1- يكى از دوستداران امام (ع) مىگويد: در سامرا به انتظار زيارت حضرت در بيرون از خانهاش به سر مىبرديم كه نامه امام را دريافت كرديم. حضرت نوشته بود: كسى به من سلام و اشاره نكند، در اين صورت امنيت جانى نخواهد داشت.
2- صميرى مىگويد: حضرت برايم نوشت: مواظب خود باشيد و آمادگى داشته باشيد. پس از سه روز، حادثهاى رخ داد. به حضرتش نوشتم: آيا منظورتان آمادگى براى اين حادثه بود؟ پاسخ داد: خير، مواظب باشيد؛ پس از چند روز، معتز كشته شد.
3- ابو هاشم جعفرى، ياور نزديك امام (ع) مىگويد: وقتى در زندان بودم، امام عسكرى (ع) را همراه برادرش جعفر به زندان آوردند. براى عرض سلام به حضورش شتافتم؛ حضرت به مردى كه خود را علوى معرفى مىكرد، اشاره كرد تا بيرون رود. پس از خروج او، فرمود: مواظب اين مرد باشيد كه جاسوس است و گزارشى از شما براى خليفه آماده كرده است. اندكى بعد، لباسهاى آن مرد را گشتيم چنانكه حضرت فرموده بود گزارشى دقيقى به همراه داشت.
امام عسكرى (ع) و رابطه تشكيلاتى با شيعيان
پنجشنبه 95/09/18
يكى از روشهاى امام (ع) در مبارزه با خلفاى ستمگر، ايجاد رابطه عميق با شيعيان است. ابو هاشم جعفرى مىگويد: در يكى از روزها امام مرا فرا خواند، چوبى در اختيارم گذارد و فرمود: اين را به «عمرى» برسان. در راه به سقائى رو به رو شدم. مرد آبكش از من خواست كنار روم تا مزاحم استرش نباشم؛ من كنار نرفته، چوب را بلند كردم و به استر زدم. ناگهان چوب شكافته شد و نامههاى درونش بر زمين فرو غلتيد. شتابان، نامهها را جمع كردم و در حالى كه سقا دشنامم مىداد پى ماموريتخويش شتافتم.
وقتى به خانه امام (ع) باز گشتم، عيسى، خادم حضرت، نزدم شتافت و گفت: آقايت مىگويد: چرا استر را زدى و چوب را شكستى؟
ديگر چنين مكن. اگر شنيدى كسى به ما دشنام مىدهد، از معرفى خود بپرهيز و راه خويش پيشگير؛ زيرا ما در بد سرزمينى زندگى مىكنيم. آنچه احمد بن اسحاق بيان مىكند نيز در همين راستاست. او مىگويد: از امام عسكرى (ع) خواستم چيزى بنويسند تا خط حضرت را بشناسم و بتوانم نامههاى آن بزرگوار را تشخيص دهم. امام (ع) فرمود: خط گاه با قلم درشت و زمانى با قلم باريك است؛ از اين جهتبه خود ترديد راه مده.
سپس دوات خواست و به نوشتن پرداخت. با خود گفتم: خوب است قلم حضرت را بگيرم. پيش از آنكه سخنى به زبان آورم، حضرت قلم را به من بخشيد. روايات فوق نشان مىدهد كه ارتباط امام (ع) با شيعيان از دقت و ظرافتخاصى برخوردار بود و حضرت همواره آنان را در يك حركت هماهنگ و نظاممند رهبرى مىكرد.
امام عسكرى (ع) و زندانهاى طاغوت
پنجشنبه 95/09/18
هرچند حضور اجبارى امام حسن (ع) در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكرى را برايش به ارمغان آورد، نوعى زندان شمرده مىشود؛ اما طاغوتيان به اين مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهاى مخوف افكندند. بىترديد اين زندانها نتيجه رويارويى آن بزرگوار به چهار خليفه عباسى (المستعين بالله، المعتز بالله، المهتدى بالله، المعتمد بالله) بود؛ مبارزاتى كه نگاهى گذرا بدان سودمند مىنمايد:
1- مرحوم كلينى مىنويسد: امام عسكرى (ع) را نزد على بن «نارمش» زندانى كردند. او ناصبى بود و بر آل ابى طالب سخت مىگرفت. درباريان به وى سفارش كردند كه بر حضرت سختبگيرد؛ ولى هنوز يك روز از زندانى شدن امام نگذشته بود كه ابن نارمش تحول يافت و چنان شد كه از هيبت و عظمت امام چشم از زمين برنمىداشت. چندى بعد، المستعين، خليفه عباسى، تصميم گرفتحضرت را به قتل برساند. او به سعيد دربان دستور داد امام (ع) را سمت كوفه برده، در راه نابود سازد. اين خبر ميان شيعيان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامهاى حضرت را از اين تصميم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنين نوشت: من از خدا خواستم اين طاغوت را تا سه روز ديگر از ميان بردارد. دعاى امام به اجابت رسيد و روز سوم تركها المستعين را از خلافتبركنار كردند.
2- ابى هاشم جعفرى مىگويد: من همراه امام عسكرى (ع) در زندان مهتدى بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، اين طاغوت مىخواهد امشب مرا به قتل برساند؛ ولى در اين شب، عمرش پايان مىيابد. او فرزندى ندارد؛ ولى خداوند به من فرزندى عنايتخواهد كرد. خليفه، بامداد، به وسيلهى تركان به قتل رسيد، ناآگاهان با معتمد بيعت كردند و ما سالم مانديم.
3- وقتى «معتمد»، خليفه عباسى، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان على بن حزين فرستاد، پيوسته از حال وى مىپرسيد و على بن حزين پاسخ مىداد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت مىگذراند. معتمد روزى تصميم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. على بن حزين پيام معتمد را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت از زندان بيرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نيز به وى بپيوندد. على بن حزين گفت: منتظر نمانيد، تنها فرمان آزادى شما آمده است.
امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگير شديم و مىدانى كه اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ اين پيام سبب شد معتمد با آزادى جعفر نيز موافقت كند. صميرى مىگويد امام در حال بيرون رفتن اين آيه را تلاوت فرمود: (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون)(صف، 61: 8) اراده مىكنند نور الهى را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل مىكند، هرچند كافران را ناخوشايند باشد. سالهاى زندان بر امام بسيار سخت مىگذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسيار وحشتزا بود. در يكى از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصيحت كرد و ضمن يادآورى شخصيت الهى حضرت، او را از بدرفتارى باز داشت. مرد گفت: تصميم دارم وى را ميان درندگان بيفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را ميان درندگان افكند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بىهيچ آزارى پيرامونش حلقه زدند.