موضوع: "مناسبت ها"

پرسش فراموش شده

حسن بن‏ظريف مى‏گويد: دو مساله در ذهنم بود كه‏تصميم داشتم ضمن نامه‏اى ازامام حسن عسكرى(ع) بپرسم. يكى چگونگى داورى حضرت‏قائم(عج) پس از ظهور و ديگرى‏در باره «تب ربع‏». پرسش دومى را فراموش كردم،تنها نخستين پرسش را نوشتم وجواب خواستم.

امام حسن عسكرى(ع) در جواب نوشت: وقتى از قائم(عج) ظهور كند، بر اساس علم‏خود قضاوت مى‏كند و شاهد نمى‏طلبد؛ مانند قضاوت داود پيامبر(ع). تو خواستى درمورد «تب ربع‏» نيز بپرسى، ولى فراموش كردى. آيه زيرا را بر كاغذى بنويس وبه آن كه تب دارد بياويز؛ به اذن خدا، ان‏شاءالله، سلامت‏خود را باز مى‏يابد.

«يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم.

اى آتش، براى ابراهيم خليل(ع) خنك و مايه سلامتى باش.»(انبياء،69).

همين دستور را انجام دادم و بيمار سلامتى خود را بازيافت.

پاسخ به پرسش قرآنى

سفيان بن محمد مى‏گويد: ضمن نامه‏اى از امام حسن(ع) پرسيدم: منظور از «وليجه‏» در آيه‏شانزدهم سوره توبه چيست؟ خداوند مى‏فرمايد:

«و لم يتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجه‏»

«آن مجاهدان‏مخلصى كه جز خدا و رسولش و مومنان كسى را محرم اسرار خود قرار ندادند.»

هنگام نوشتن نامه با خود فكر مى‏كردم كه منظور از «مؤمنين‏»، در اين آيه‏كيانند؟

امام حسن(ع) چنين جواب نوشت: «وليجه، غير امام حق است كه به جاى او نصب مى‏شود؛ و اما اينكه در خاطرت‏گذشت مراد از «مؤمنين‏» در آيه چه كسانى هستند؟ بدان كه مؤمنين امامان‏برحقند، كه از خدا براى مردم امان مى‏گيرند و امان آنها مورد قبول خداونداست.»

لطف به شاگرد

حضور امام حسن عسكرى(ع) رسيدم. تصميم داشتم مقدارى نقره از حضرت بگيرم و از آن، به عنوان تبرك، انگشتربسازم. در محضرش نشستم، ولى به طور كلى هدف اصلى‏ام را فراموش كردم. وقتى‏برخاستم و خداحافظى كردم، حضرت انگشترش را به من داد و فرمود:

تو نقره مى‏خواستى، ما انگشتر به تو داديم، نگين و مزد ساخت آن هم مال توباشد؛ گوارايت‏باد، اى ابوهاشم.

گفتم: مولاى من، گواهى مى‏دهم ولى خدا و امام من هستى، امامى كه ديندارى من دراطاعت از او است.

امام فرمود: خدايت‏بيامرزد، ابوهاشم!

نقش بر سنگ

در حضور امام حسن عسكرى(ع) بودم. مردى بلندقامت و تنومند كه اهل يمن بود نزد حضرت آمد. هنگام ورود، به عنوان‏امامت، به امام حسن عسكرى(ع) سلام كرد. امام جواب سلامش را داد و فرمود: بنشين.

او كنارم نشست. با خود گفتم: كاش مى‏فهميدم اين شخص كيست؟

امام فرمود: «فرزند همان بانوى عرب است كه سنگ كوچكى دارد و پدرانم باانگشتر خود آن را مهر كرده‏اند، و اكنون آن سنگ را نزد من آورده است تا من‏نيز مهر كنم.»

سپس امام به وى فرمود: «آن سنگ كوچك را بده‏».

مرد يمنى سنگ كوچكى را، كه يك سوى آن صاف بود، برون آورد. امام حسن(ع) آن راگرفت و انگشتر خود را بر آن زد. اثر انگشتر بر سنگ، نشست ….

از مرد يمنى پرسيدم: آيا تا كنون امام حسن(ع) را ديده بودى؟

نه، به خدا سوگند! سالها مشتاق ديدارش بودم تا اينكه لحظه‏اى پيش جوان‏ناشناسى نزدم آمد و مرا به اينجا آورد.

مرد يمنى در حالى كه اين عبارات را بر زبان مى‏راند، از جاى برخاست: رحمت وبركات خدا بر شما خاندان باد. بعضى از شما، فضايل را از بعضى ديگر به ارث‏مى‏بريد. به خدا سوگند، نگهدارى و اداى حق شما همانند نگهدارى و اداى حق‏اميرمومنان على(ع) و امامان پس از وى (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است.

پيش از آنكه برود، پرسيدم: نامت چيست؟

گفت: من «مهجع بن‏صلت‏بن‏عقبه بن‏سمعان بن‏غانم بن‏ام غانم‏» (حبابه) هستم؛ همان‏زن يمنى صاحب سنگ كوچك كه اميرمومنان على(ع) و نوادگانش تا حضرت رضا(ع) آن‏را مهر كرده‏اند و نقش آنها بر سنگ باقى است.

نگين انگشتر

موقعيتى كه امام حسن عسكرى(ع) در آن قرار گرفته بود با وضعيت امامان ديگرتفاوت داشت؛ زيرا بعد از وفات وى غيبت امام دوازدهم پيش مى‏آمد و شيعيان بايدبراى تحمل آن آماده مى‏شدند. امام حسن عسكرى، در چنين زمانى، نگين انگشتر خودرا با جمله «انا الله شهيد» متبرك كرد. گويا مى‏خواست‏به شيعيان بگويد گمان‏نكنيد همه چيز به آخر رسيده است؛ گرچه امام هر عصرى ناظر بر اعمال مردم وشيعيان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نبايد كارى كنيد كه باعث‏بدنامى‏شيعيان گردد. بر انگشتر ديگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقاليد السموات‏و الارض‏» حك گرديده بود؛ يعنى همان خدايى كه كليد آسمانها و زمينها تحت قدرت‏اوست، حضور يا غيبت جانشينان پيامبر را تعيين مى‏كند.

 
مداحی های محرم