من شعوانه ام
من شعوانه ام
شعوانه نام زنی بود که آوازی خوش داشت و در بصره، در مجلس فسق و فجور شرکت می کرد و ثروتی از این راه برهم زده و کنیزکانی خریداری کرده بود. روزی از خانه ای صدایی شنید.
کنیزش را گفت: «برو درون آن خانه و ببین چه خبر است.» کنیز رفت و برنگشت. کنیز دوم و سوم را فرستاد و باز نگشتند، پس خودش درون خانه رفت. دید واعظی درباره آیات جهنم صحبت می کند.
کلام واعظ در او اثر کرد، سپس سؤال کرد: «می توانم توبه کنم؟» واعظ گفت: «اگر به قدر گناه شعوانه هم باشد، خدا قبول می کند.»
گفت: «خودم شعوانه هستم.» پس از مجلس وعظ بیرون آمد و کنیزکان را آزاد نمود. آن چنان لاغر و ضعیف شد و کارش به جایی رسید که عابدان در مجلس او حاضر می شدند و از وعظ او می گریستند و خودش آن قدر گریه می کرد که ترس کوری چشم را برای او داشتند، ولی او در جواب می گفت: «کوری دنیا بهتر از کوری قیامت است.»
هزار و یک حکایت قرانی ص 261 ـ سوره فرقان آیه 11 و 14
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/09/20 ساعت 08:31:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/09/20 @ 11:54:01 ق.ظ
تســـنیم [عضو]
سلام خدا قوت
جالب بود نشنیده بودم . خدا از سر تقصیرات و گناهان هممون بگذره …