محو خورشید ولایت
کیستم من؟ مست جامی از الست
کیستم من؟واله ای مجنون مست
کیستم من؟جرعه نوش لاله ها
تشنه ی سوز و خروش ناله ها
عاشقی سبز و زلال و ساده ام
در رگ جام بهاران باده ام
بوسه گاه نیزه ی خاکی منم
سرجدای غربت پاکی منم
سر به پا غرق ولایت می شوم
محو خورشید هدایت میشوم
در نگاهم مهربانی می وزد
موج ایمان ،زندگانی می وزد
درد بی درمان بی دردی مرا
می کشد دوران نامردی مرا…
من رفیق قطعه های ترکشم
تیر از چله رهایی سرکشم
برشبیخون من شبیخون می زنم
پاتکی بر دشمن دون می زنم
همچو رعدی آتش افکن می شوم
شعله ای برجان دشمن میشوم
????
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/04/05 ساعت 08:19:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید