موضوع: "لحظاتی با اهل بیت(ع)"

عزيـــــز آل ياسيـــــن

افتاده ام به شوق شرربار انتظار
شايد به چنگ آورم، اسرار انتظار

از فرط شرم، كرده عرق، فقر باورم
بهبودي است مژده بيمار انتظار

باغ غزل به هرزه نگه ره نمي دهد
نجم صفاست مطلع ديدار انتظار

مشاطه پيش روي تو خجلت نصيب شد
زيور عزيز گشته ز رخسار انتظار

شستِ بريده آيت بُهت نگاه بود
ناديده گشته ايم، خريدار انتظار

با صد چراغ خفته نبيند جمال يار
شب گشته، نور ديده بيدار انتظار

با درهم نياز خريدار ناز شو
راهت مباد ورنه به بازار انتظار

خورشيد را ز جهل مشو طالب ثبوت
اي خوش نشين سايه ديوار انتظار!

بر جوهر اصالت او شك كنم كه زد
نقش حرامخانه انكار انتظار

دارد نماز عشق وضويي زجنس دل
رعد ولايت است و بارش رگبار انتظار

ای گل نرگس

انتظار فرج از ديدگاه مقام معظم رهبري

انتظار فرج، انتظار دست قاهر قدرتمند الهى ملكوتى است كه بايد بيايد و با كمك همين انسانها سيطره‌ى ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگى مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسانها را بنده‌ى واقعى خدا بكند. بايد براى اين كار آماده بود… انتظار معنايش اين است. انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براى اينكه كار به خودى خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگى است. …انتظار فرج يعنى كمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى كه امام زمان (عليه الصلاة والسلام) براى آن هدف قيام خواهد كرد، آماده كردن. آن انقلاب بزرگ تاريخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ايجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبوديت خدا؛ اين معناى انتظار فرج است.

نامه ای به زبان ریاضی به امام زمان(عج)

آقای من: بیا که اوضاع معکوس شده است. منحنی ارزش ها نزولی اکید است. نمودار حرکت ما انسان ها پراز اکسترمم شده است.

سرور من: روز هفتم هفته که دلم مشتق شده است،اشتیاق دیدار تو را با دعای ندبه درهم می آمیزم و با توبه زمزمه می نشینم. زمزمه ای که واحدهای آن کم استولی تو آن رامی شنوی.

آقا جان: تمام سوالات ذهنم را به صورت دستگاه های چند معادله و چند مجهولی درآورده ام و برای جواب های آن راهی جز مبهم بودن نیافته ام.

هرچه به مشتاقان و منتظران تو می نگرم در معادله ی زندگی هیچکدام در دنیای حقیقی ریشه ای ندارند مگر در دنیای مختلط فریب و دروغ.

سرور خوبم: با خود عهد می بندم ، مهر و محبت تو را با نوشتن نام زیبایت بر مقدمه ی تمام ترسیم شده ی تدریسم تقسیم کنم. و هزار بار براین سطر نام تو را در ذکر تمام خوبی هایت ضرب کنم وبا دل منتظرم جمع ببندم.

گاهی دنیا را محور اعدادی فرض می کنم که جهت تو مبدا این محور است.هرکس در جهت مثبت تابی نهایت به خدای تو نزدیک می شود.وهر کس از دوستی و محبت تو دور می شد،در جهت دیگر تابی نهایت از تو دور می شود.

مولای من: سری به سری ها دنباله های منتظرانت بزنیم که سیگمای تمام آنها به 313 تن می رسد.چه فاجعه ای است این دنیا،مگر اوضاع قرینه شود یا محور زندگی ها انتقال یابد تا زمینه آمدنت در مختصات دنیا فراهم شود.

زمانی که با خود می اندیشم که کدام رابطه و ضابطه باعث خواهد شد بین من و شما زوج مرتب شکل گیرد.

دیدم و درک کردم که به راستی شرط بر قراری این است که اگر مؤلفه ای اول یک رنگ و صمیمی بود مؤلفه دوم هم یک رنگ و صمیمی باشد.

اینجا وقتی دلم می گیرد انتظار تو را مدل سازی می کنم تمام ابعاد ایمانم را در جکم ذره می بینم و آن چه به من آرامش می دهد این است که به هندسه عبادت روی آورم و در مستطیل سجاده سر بر دایره مهر تو گذارم و از خدای تو مهرت را طلب میکنم.

باور کن در کلاس درسم بار ها گفته ام دانش آموز عزیز در فضای نمونه ای زندگی انسان ها پیشامدی بنویسید که تعداد منتظران شما رقم بزند به امید آن که در بررسی احتمال ظهورت عددی نزدیک به یک ببینم. بار ها گفته ام هم نهشتی انسان و ایمان وقتی برقرار است که ایمان بین تمام انسانها بخش پذیر باشد و باقیمانده ربا و کذب نیاورد.

اي خوب بيا...

به روي نديده ات قسم چشمان عاشقم در پي واژه اي مي گردند تا نامت را صدا كنند …

اما چه كند واژه ها و چه بي معناست هر واژه اي در برابر معناي وجودت …

از مهرباني « م » مي چينم …

از هدايت « ه » را …

از دادگري « د » را …

و از يوسف گمگشته « ي » را …

و گاهي كه دلم به اندازه ي تمام غروب ها مي گيرد …

و من از تراكم سياه ابرها مي ترسم …

و هيچ كس مهربانتر از تو نيست صدا مي زنم …

كجاست آن يوسف گمگشته مهرباني كه چراغ هدايت به دست در زمين دادگري كند ؟

كجاست مهـدي … ؟

مرا در ياب …

در انتظارت هستم و خواهم بود … بيا … بيا …

مهديا دل شكسته ام را به تو مي سپارم … دلدارم تو باش

« به اميد روز ظهور »

 

 

منبع : هفته نامه صبح صادق

 

پر از عطشم، مرا تو دريايي کن
سرشار از احساس و تماشايي کن
هر چند که ما بديم و پيمان شکنيم
اي خوب بيا دوباره آقايي کن

تو بيا تا ز پرتو رويت، شب تاريك سحر گردد، ورنه  اي  مِهرِ تابان ، بي تو هر لحظه تيره تر گردد.

من در اين غار خسته و دلتنگ، انتظار تو را ستاره كنم، در اين شب تار وحشت زا، لحظه هاي تو را شماره كنم.

اگر بيايي ستاره هاي سحر، در نگاه تو رنگ مي بازند. گر بيايي كبوتران اميد، لانه ها را دوباره مي سازند.

دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم دردآلود و دردزاست، سراسر درد و اندوه است و آينده اي كه در برابر ديدگانمان ترسيم مي شود: تاريك ، ابهام آميز و يأس آور است .