عزيـــــز آل ياسيـــــن
افتاده ام به شوق شرربار انتظار
شايد به چنگ آورم، اسرار انتظار
از فرط شرم، كرده عرق، فقر باورم
بهبودي است مژده بيمار انتظار
باغ غزل به هرزه نگه ره نمي دهد
نجم صفاست مطلع ديدار انتظار
مشاطه پيش روي تو خجلت نصيب شد
زيور عزيز گشته ز رخسار انتظار
شستِ بريده آيت بُهت نگاه بود
ناديده گشته ايم، خريدار انتظار
با صد چراغ خفته نبيند جمال يار
شب گشته، نور ديده بيدار انتظار
با درهم نياز خريدار ناز شو
راهت مباد ورنه به بازار انتظار
خورشيد را ز جهل مشو طالب ثبوت
اي خوش نشين سايه ديوار انتظار!
بر جوهر اصالت او شك كنم كه زد
نقش حرامخانه انكار انتظار
دارد نماز عشق وضويي زجنس دل
رعد ولايت است و بارش رگبار انتظار
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1396/02/30 ساعت 12:43:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید