... فردا
می آیی از راهی به استقبال فردا
این جاده را بسپار دستِ آل فردا
گردد فلک حتّی بلا گردان ظلمت
چشمی نمی گیرد سراغ از حال فردا
خفّاش غفلت در سیاهی می زند چرخ
شاید نشاند زخم ها بر بال فردا
کو برق شمشیری؟ طلوع شب ستیزی؟
آید، بتابد نور در تمثال فردا
هرچند این شب ها شکیباتر زِ یلداست
خطّ فلق را دیده ام در فال فردا
دست بهار آتش زند اسفندها را
می آیی از راهی به استقبال فردا
فرم نظرخواهی
سفید است
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/09/12 ساعت 09:54:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/09/12 @ 03:16:16 ب.ظ
زكي زاده [عضو]
عمریست ؛یک واژه ارغوانی بر محراب هفت آسمان دل ، ملیله های چشمان ماست .
السلام علیک یا أباصالح المهدی «عج»
1397/09/12 @ 01:36:48 ب.ظ
... [عضو]
سلام قشنگ بود
شعر از خودتونه؟
1397/09/13 @ 08:37:11 ق.ظ
عابدی [عضو]
سلام خودم شاعر هستم اما این شعر ازدوستم هست
1397/09/12 @ 11:41:43 ق.ظ
MIMSHIN [عضو]
این جاده را بسپار دستِ آل فردا… مرحبا، خیلی قشنگ بود :)