عاشقانه شهدا

 

یڪ بار سر یڪ مسئله اے با هم به توافق نرسیدیم، ?
هر ڪدام روے حرف خودمان ایستادیم، ?
او عصبانی شد، ? اخم ڪرد ? و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه ? بیرون رفت. ?

شب ? ڪه برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند ? آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت مے خواهم.» ?

مے گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگے? بیشتر از یڪ روز ادامه پیدا کند.»

#همسر_شهید_اسماعیل_دقایقے

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.