عاشقانه شهدا
یڪ بار سر یڪ مسئله اے با هم به توافق نرسیدیم، ?
هر ڪدام روے حرف خودمان ایستادیم، ?
او عصبانی شد، ? اخم ڪرد ? و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه ? بیرون رفت. ?
شب ? ڪه برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند ? آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت مے خواهم.» ?
مے گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگے? بیشتر از یڪ روز ادامه پیدا کند.»
#همسر_شهید_اسماعیل_دقایقے
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1396/12/02 ساعت 11:49:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید