صلح امام حسن(ع)

براي صلح امام حسن(ع) دلايل مختلفي وجود داشته كه برخي از آنها براي ما شناخته شده نيست، در اينجا به برخي از اين دلايل اشاره مي كنيم:

۱ - تكليف گرايي

شماري بر اين باورند، كه علت اصلي صلح امام حسن(ع) انجام وظيفه بود، زيرا امامان معصوم هر كدام وظيفه خاصّي داشته‏اند كه از سوي خداوند تعيين شده است. از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «به راستي كه وصيّت به صورت كتابي از آسمان بر محمد (ص) نازل گرديد و نامه مُهر شده‏اي جز وصيّت بر آن حضرت نازل نشد. جبرئيل عرض كرد: اي محمد! اين است وصيّت تو در امت خويش كه نزد خاندانت خواهد بود. رسول خدا(ص) فرمود: اي جبرئيل! كدام خاندانم؟ عرض كرد: بندگان برگزيده خدا از آنها و دودمانشان، تا علم نبوت را از تو ارث برند… به راستي وصيّت، مُهرهايي بود، پس علي (ع) مهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل كرد؛ سپس حسن (ع) مهر دوم را گشود و هر چه در آن بود به آن عمل كرد و چون حسن (ع) از دنيا رفت، حسين (ع) مهر سوم را گشود و ديد دستور خروج و كشتن و كشته شدن در آن بود… .»

اگر علت صلح امام حسن(ع) انجام تكليف الهي باشد؛ بدين معنا كه خداوند چنين وظيفه ‏اي را براي آن حضرت تعيين كرده است، اشكال و شبهه ‏اي بر صلح ايشان وارد نيست، و اگر مي‏بينيم برخي اشكال‏هايي بر آن وارد مي‏كنند به اين دليل است كه سرّ آن را نمي‏دانند.

از سوي ديگر، امامان معصوم(ع) حجت خدا بر مردم هستند و از اين‏رو رفتار و گفتارشان حجت است. بر اين اساس، صلح امام حسن(ع) عملي است كه از سوي حجت خدا انجام شده و قطعاً دلايل بسيار مستحكم و متقني داشته، گرچه ديگران آن را ندانند؛ چنان‏كه آن حضرت خود بدان اشاره كرده است.

شيخ صدوق به سند خود از ابي سعيد عقيصا روايت كرده كه گفت: وقتي به نزد امام حسن (ع) رفتم و به آن حضرت عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! چرا با اين‏كه مي‏دانستي حق با شماست، با معاويه گمراه و ستم‏گر صلح كردي؟! امام فرمود: اي ابا سعيد! آيا من حجت خدا بر خلق او و امام آنها پس از پدرم نيستم؟ گفتم: چرا! فرمود: پس من اكنون امام و رهبرم، چه قيام كنم و چه نكنم. اي ابا سعيد! علت مصالحه من با معاويه همان علت مصالحه‏اي است كه رسول خدا (ص) با بني ضمره… و مردم مكه كرد؛ آنان كافر بودند به تنزيل (ظاهر آيات قرآن) و معاويه و اصحاب او كافرند به تأويل (باطن آيات قرآن). اي ابا سعيد! وقتي من از جانب خداي متعال امام هستم، نمي‏توان مرا در كاري كه كرده‏ام، چه جنگ و چه صلح، تخطئه كرد؛ اگر چه سرّ كاري را كه كرده‏ام، براي ديگران روشن و آشكار نباشد. آيا خضر (ع) را نديدي كه وقتي آن پسر را به دليل سوراخ كردنِ كشتي كشت و آن ديوار را بر پا داشت، موسي (ع) به كار او اعتراض كرد؟ زيرا سرّ آن را نمي‏دانست؛ اما وقتي علت آن را فهميد، راضي شد. و همين گونه است كار من كه چون شما سرّ آن را نمي‏دانيد، مرا هدف اعتراض قرار داده‏ايد… .

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.