موضوعات: "شهدا" یا "خدا شهیدم کن"

خون شهدا

 

ایـن وعـده خداسـت که از حق نـاس نمی گذرد.

#خـون همـه #شـهـدا حق ناس اسـت بر گـردن تـک تـک مـا…..‼️

با ایـن #حق_النـاس
بزرگی ڪه به گردݩ ماسٺ
چه خواهیم ڪردیـم ؟ چـقدر رهـرو شهـدا بودیم و هستیـم ….. 


#گـل_روی_یوسف_زهـراگـنـاه_نکـنـیم:)

من چادر دارم آنان چفیه داشتند

#سلام_بر_شهدا

آنان چفیه داشتند… من چادر دارم….

من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است…اما چادر از چفیه بهتر است….

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…

من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…

آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…

آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند …

من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…

? رحمت خدا بر دختران چادری ?

 

صداقت در سیره شهدا

 

? آقا مرتضی همیشه #صادق بود و هیچ وقت #دروغ نمی گفت و تا یاد دارم اسراف نمی کرد.

? همیشه برگه باطله هارو برمی داشت و دوباره استفاده می کردحتی توی لباس هاش هم اسراف نداشت. تا یاد دارم لباس های سبز نظامی خودش رو از بس پوشیده بود رنگ دکمه ها عوض شده بود و حتی رنگ پیراهن وشلوارش هم عوض شده بود؛ اما تا موقعی که می شد استفاده کنه استفاده می کردند ولی اسراف نمی کردند.

#شهید_مرتضی_زارع ?

راوی : داماد خانواده

میابنر رسیده به خدا در کلام شهید...


#کلام_شهید 

میانبر رسیدن به خدا 
” نیت ” است . 

کار خاصی لازم نیست بکنیم .

کافی است کارهای روزمره مان را به خاطر خدا انجام دهیم . 

اگر تو این کار زرنگ باشی ، شک نکن شهید بعدی تویی…

#شهیدابراهیم_همت

 

 اللهم عجل لولیک الفرج… 

خاطره خواستگاری

قبل ازدواج…?
هر خواستگاری کہ میومد، ??
به دلم نمے‌نشست… ?

اعتقاد و #ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود… ?

دلم میخواست ایمانش واقعی باشہ ?
نه بہ ظاهر و حرف.. ?

میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله… ??

شنیده بودم چله #زیارت_عاشورا خیلی حاجت میده…
این چله رو #آیت‌_الله_حق_شناس
توصیه کرده بودن… ✍
با چهل لعـن و چهل سلام… ✋
کار سختی بود ?
اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود…
ارزششو داشت،
واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم.
40 روز به نیت همسر معتقد و با ایمان…

4،3روز بعد اتمام چله…
خواب شهیدی رو دیدم…
چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمہ…
لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود…?
دیدم مَردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان ?
ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار…
یه تسبیح سبز ? رنگ داد دستم و گفت:
“حاجت روا شدے…”
به فاصله چند روز بعد اون خواب…
امین اومد خواستگاریم… ?

از اولین سفر #سوریه که برگشت گفت:
“زهرا جان… ❤
واست یه هدیه مخصوص آوردم…”
یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت:
زهرا،
این یه تسبیح مخصوصه?
به همه جا تبرک شده و…
با حس خاصی واست آوردمش… ❤ ️ ?
این تسبیحو به هیچ‌کس نده!
تسبیحو بوسیدم و گفتم:
خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره…
بعد شهادتش… ?
خوابم برام مرور شد…
تسبیحم سبز بود که یہ شهید بهم داده بود…
✍ همسر شهید امین کریمی چنبلو