موضوعات: "شهدا" یا "خدا شهیدم کن"
خبری که تنم را ب لرزه دراورد...
سه شنبه 97/04/05
? همزمان با بازی فوتبال ایران و پرتغال، 3 مرزبانان شهید شدند
گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت
یکشنبه 97/04/03
#شهید…
شهید،گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت است!
گنگ ترین کلمه در دایره لغات من…
کلمه ای که هیچگاه مفهومش رانفهیمدم…
? نفهمیدم دل کندن،قید دنیاو لذت هایش را زدن یعنی چه؟؟
? نفهیمدم سیزده ساله بودن و زیر تانک رفتن یعنی چه؟
? نفهیمدم قمقه ی خالی، زبان تشنه و جنگیدن یعنی چه؟
? نفهمیدم ریش های خضاب شده به خون یعنی چه؟
? نفهمیدم آب سرده شَطّ،لباس نازک غواصی، شب تاریک، تیر در قلب
وغرق شدن یعنی چه؟
? نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چه؟
? نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنی چه؟
? نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چه؟
? نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چه؟
اصلا میدانید؟؟؟
? من هنوز خیلی چیزا هارا نفهمیدم…
#شهدا_گاهی_نگاهی ??
از کوچه پس کوچه های دنیا نمی توان گذشت بی شما...
شنبه 97/04/02
شهید سید مجتبی علمدار: ⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بود
?? اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین… نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام #اخلاص بود! چه ڪردی… جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم…
?? دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار #مادر همین جا بود… عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا… چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از #شرم از ڪوچه گذشتم…
?? به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی… به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم…
?? به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه… آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! #مطالعه ڪردی؟! برای #بصیرت خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از #ولایت!!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم…
?? به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران… صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد! صدای #اشڪ و ناله در درگاه پروردگار… حضورم را متوجه اش نڪردم! #شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار… از حال معنوی ام… گذشتم…
?? ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی… هیبت خاصی داشت… مشغول تدریس بود! مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل… ڪم آوردم… گذشتم…
?? هفتمین ڪوچه انگار #ڪانال بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی… انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میڪرد! #ایثارش را دیدم… از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم…
?? هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند… انگار #شهید پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میڪردند! آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند… شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد #ارباب…
?? پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم #شهدای_گمنام وساطت میڪردند،برایشان… ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت… از #حرف تا #عمل! فاصله زیاد بود… دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم… خودم دیدم ڪه با #حالم چه ڪردم! تمام شد… #تمام ?از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت…
? ✔#در_آرزوــےْشهَــــــادت
دل نوشته....
شنبه 97/04/02
رفتند تا بمانیم!
•| اینکه استاد پناهیان گفتند شاید بزرگترین اثری که #شهید برای ما دارد،این است که ما را به فکر وا می دارند!
فکر…
فکر…
فکر…
•| فکر اینکه قربانی کردند خودشان را!
و خدا قربانی کرد آن ها را…
•|این که شهیدی آلبوم عکس های خود را از بین میبرد که نکند حالا بعد شهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود…
•| و یا شهیدی پلاکش را پرت کند در کانال پرورش ماهی!
که در فکرش تشییع با شکوهی برای خودش متصور شد!
شهوت شهادت بخشکاند…
•| و فرماندهان شهیدی که حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند…
در پوتین بسیجی ها آب بخورند…
و …
درس قربانی کردن خود است!
برای خدا شدن آسان نیست!!
چون نباید هوای قدرت داشتن ، داشت…
نباید هوای دیده شدن داشت…
•| و برای ما سخت است قربانی کردن #هوای_نفس
چون برای ما لذت تقرب به خداوند ، از لذت های کم ارزش #دنیا کمتر است…
حالا ما چه کار ها که نکردیم
برای دیده شدن…
و شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند!
و شاید اشک میریزند…
که در خودمان ماندیم!!
و لباس #هوای_نفس را از تن در نیاوردیم…
در خود ماندیم…
در خود ماندیم…
در خود ماندیم…
•|به قول حاج حسین یکتا:
و هنوز گیر یه قرون و دوزار #شهوت این دنیاییم.
که یکی بیاد نگاهمون کنه…
شهدا #شهوت_شهادت میخشکوندند!
که یوسف زهرا نگاشون کرد…
•| جان به هر حال قرار است
که قــربان بشود…
پس چه خوب است
که قربانـی جانــان بشود.
شهــید چه میکند؟ ❗
شنبه 97/04/02
شهــید چه میکند؟ ❗
شهید تنها کارش این نیست که در مقابل دشمن میایستد ، یا دشمن را میزند و یا از دشمن میخورد ، اگر تنها این بود ، باید بگوئیم آن وقتیکه از دشمن میخورد ، و خونش را میریزد ، خونش هدر رفته؟ نه ،
??? هیچوقت خون #شهید هدر نمیرود ، خون شهید برزمین نمیریزد ، خون شهید هر قطرهاش تبدیل به صدها قطره ، و هزارها قطره ، بلکه به دریایی از خون میگردد و در پیکر #اجتماع وارد میشود . ??
لهذا پیغمبر فرمود : « ما من قطرش احب الی الله من قطرش دم فی سبیل الله » : هیچ قطرهای در #مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست .
? شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع ، این شهدا هستند که به پیکر #اجتماع و در #رگهای_اجتماع - خاصه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند - خون جدید وارد میکنند و ما مرگان را زنده مے کنند ?
و این چنین شهادت سردارسرافراز، شهید محسن حججی خونی تازه به وجود جامعه افزود.