سوز جگر....
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
همچو بسمل شده ای، دور خودش می پیچد
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند
سلام و صلوات بر تو ای جواد الائمه و بر آن بارگاه خداییت که تا دامنه قیامت چشم نواز همه از ره رسیدگان خسته خواهد بود
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1394/06/23 ساعت 10:11:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید