سامرا در سفرنامه
تپه خليفه :
معتصم را اسباب جلالتبسيار بود و لشكر بىشمار. هر وقت كه برباره شوكتسوار شدى صد هزار نفر در ركابش سوار بود و همه صحراى سامره درياىلشكر مىنمود. روزى با خود خيال كرد كه جلالتخود را بر حضرت امام حسنعسكرى(ع) بنمايم و بر روى او باب خفتبگشايم. چون پاى در ركاب نمود، امر به احضار آن جناب فرمود. با رسيدن امام معظم ونوباوه دودمان سيد عرب و عجم، خليفه امر كرد كه هر گاه در اين صحرا و دشت وملك و كشت جاى بلندى بود كه در آنجا به تماشاى سبزى صحرا و تفرج رياحين وگلها مىنموديم و به عشرت مىافزوديم. و در آن بين امر كرد كه هر سوارى يكتوبره خاك آورده، در يك جا بريزيد.
بر حسب امر خليفه، بعد از نيم ساعت، پشتهاى از خاك برآمد و درختحكم خليفهرا نوبت ثمر. فورا بر بالايش فرش انداخت و خليفه به عشرت پرداخت. چون كار آنتپه به اتمام رسيد، خليفه از امام(ع) پرسيد كه چقدر سوار مىبايد كهدر نيم ساعت چنين تپه بيارايد؟ امام(ع) فرمودند كه، اين سوار پيش سوارانخداوند علام قدرى ندارد و كسى ايشان را لشكرى نمىشمارد؛ و هر گاه تماشاى لشكرخدايى خواهى و جلالت و منزلت پادشاهى حضرت الهى در ميان دو انگشت من نظاره كنو بر حالت ذلتخود چاره. معتصم چون در ميان دو انگشت آن حضرت ديد، هوش ازسرش پريد. ديد كه همه روى زمين لشكر ابلق سوار است و همه زرهپوش و نيزهدار. فورا از بيم و ترس ديده بر هم نهاد و زبان به تمجيد آن حضرت گشاد. از آن روزآن حضرت مشهور به امام حسن عسكرى گرديد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1395/09/18 ساعت 10:20:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |