سخنی با یار

حق دوباره کرمی کرد که بیدار شوم
با نگاه تو گل فاطمه هشیار شوم
از ازل گر دل من بر تو ارادت کردست
مادرت خواست که من بر تو گرفتار شوم
همۀترس من از باقی عمرم این است
باز بر پیش نگاه تو گنهکار شوم
به خدا حاجتم از سفرۀ زهرا این است
دور از اهل سقیفه به علی یار شوم
حق آن چادر پر وصله و خاک آلوده
محرم اهل کسا با دل بیمار شوم
همچو مقداد هماهنگ شوم با رهبر
جان نثار تو چو میثم به سر دار شوم
ظهــــــــور نـزديــڪ اســت

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.