خوشبوترین منتظران
نمی دانم چرا هر شب که می خواهم با تو درددل کنم، اشکهایم زود سرازیر می شود؛ ولی با وجود این، احساس آرامش می کنم، زیرا با اشک ریختنم احساس سبکی می کنم و می توانم به سوی صحرای بیکران عشق بال بگشایم.
از گریه کردن و اشک ریختن، لذت می برم و هر شب، کلمه دردناک انتظار را صدها بار بر آسمان پر ستاره خیالم می نویسم.
خدا را گواه می گیرم که در هر زمان، منتظر شنیدن صدا و کلامت هستم و از پشت پنجره انتظار به دوردستها خیره می شوم. خواهان این هستم که اولین شنونده کلامت و اولین بیننده نگاه مهربان و لبخند دلنشینت باشم. یاد تو دست نوازش بر قلبم می کشد و مرا تا ساحل مهربانی ها هدایت می کند.
ای کاش از نسیم می خواستی تا عطر یاد و حضور تو را بر من بپاشد تا همیشه از خوشبوترین منتظرانت باشم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1396/02/30 ساعت 12:48:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید