حوادثی که منجر به فرار شاه شد

پاييزهاي بي برگي را در چمدان هايش مچاله کرد و رفت تا جاده ها با صداي قدم هاي بهار، بيدار شوند؛ تا آزادي همچون خورشيد از بالاي ديوار خانه ما قد بکشد و غنچه هاي باغچه، بوي باران هاي بهاري را برقصند در سرماي زمستان؛ تا شمعداني ها اشک بريزند پنجره هايي را که از اين پس، به تماشا باز مي شوند؛ تا قاصدک ها بدوند بر شانه هاي باد، با هر چه خبر رستگاري ست؛ مانند رسولان صبح که آفتاب را بر شانه مي کشند.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.