بی قراری صیاد دلها...
روایتی از بی قراری شهید صیاد شیرازی
امیر دربندی با نقل خاطره ایدیگر در خصوص شهید صیاد شیرازی میگوید: شهید صیاد شیرازی کاروانهایی را برای شناسایی و آشنایی با مناطق مختلف عملیاتی در جنوب کشور، عازم این مناطق میکرد و خودش هم همراه آنان میرفت. این موضوع برای 10 سال بعد از جنگ است. آن موقع هنوز چیزی به اسم راهیان نور امروزی وجود نداشت. کاروانهایی که راه میانداخت خیلی عظیم بود. یک قطار دربست دانشجو از دانشگاه افسری؛ یعنی 750نفر؛ و برکت این حرکت عظیم شهید صیاد شیرازی یک سنت حسنهای به جا گذاشت و تا به امروز هم ادامه دارد و گروه معارف جنگ، هر ساله دانشجویان دانشگاه ارتش را به این مناطق میبرد.
هر موقع میخواستیم کاروانی برای بازدید مناطق جنوب راه بیندازیم، شهید صیاد شیرازی تاکید داشتند که حتما یکی از خانوادههای شهدا هم همراه ما باشند. میگفتند اینها برکت سفر ما هستند. هر منطقهای هم که میخواستیم برویم. خانواده یکی دو تن از شهدای آن منطقه عملیاتی را دعوت میکرد. در یکی از این حرکتها فرزند شهید نیاکی همراه ما بود. فرزند “شهید سرلشگر سید مسعود منفرد نیاکی(شهیدی که از دوستان نزدیک شهید صیاد بود) دو یا سه ماه قبل از شهادت صیاد شیرازی در یکی از همین سفرها در گفتگوی دوستانهای که با صیاد داشت از او سوالی کرد. او گفت: “دیگر جنگ که تمام شده است. کاروان به این بزرگی را راه انداختهاید. یک قطار دربست دانشجو؛ آن وقت خودتان هم آمدهاید تا اینها را ببرید منطقه که چه بشود؟ میتوانستید اینها را به یکی از فرماندهان زیردستتان هم بسپارید. چرا خودتان با این مسئولیت بزگ نظامی همراه این کاروان شدهاید؟»
شهید صیاد هم عادت داشت پاسخهای هوشمندانهای بدهد. در جواب گفت: «من بی قرار شهادتم و این بی قراری من را آواره این کوه و بیابان کرده است…»
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/01/21 ساعت 10:51:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |