باید امروز حواسم باشد..............
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم ، آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا …
✨به خدایی که خودم میدانم ،
نه خدایی که برایم از خشم ،
نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند .
به خدایی که خودم میدانم ،
به خدایی که دلش پروانه است ،
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید، و به باران گفته است باغها تشنه شدند ، و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست،
که مبادا که ترک بردارد ،
✨به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی … جانم..
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابدی در 1397/04/11 ساعت 11:45:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/04/11 @ 10:39:53 ب.ظ
رحیمی [عضو]
نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی
به خداییت قسم برتر از آنی که برانی
به تو مأنوسم و یکدم زتو مأیوس نگردم
چه به عرشم بکشانی چه به خاکم بنشانی
بنوازی بگدازی تو حکیمی تو بصیری
بکشی زنده کنی مصلحت از توست تو دانی
من بیچاره به غفلت ز تو هر سو بگریزم
تو کرامت کنی و باز به سویت بکشانی
که مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی
که تواند گره از من بگشاید؟ تو توانی
چه عذابم کنی از خشم و چه از مهر ببخشی
این محال است که از مملکت خود تو برانی
هرچه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان
هرچه دادی بستان لیک خودت را نستانی
وای از سختی جان کندن و از لحظة مرگم
تو مگر پیشتر از مرگ، علی را برسانی
“میثم” از کوی تو جایی نرود گفتم و گویم
نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی