ایّها العزیز؟!

کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است

گریه … فراق … گریه … فراق … این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است


تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است

خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است

سرگرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
—–

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.