موضوع: "التماس تفکر...."

توضیحی در شیوه ی تربیتی امام سجاد علیه السلام از حجة الاسلام پناهیان

یکی از زیباترین روش های انتقال مفاهیم دینی این است که بجای اینکه ما این مفاهیم را در تعریف های عالمانه و یا با توصیه های اخلاقی منتقل کنیم ، از زبان دعا استفاده کنیم . این کار بسیار بزرگ و با عظمت را امام سجاد (ع) انجام داده اند . هرکسی می خواهد کتاب اخلاق ، عرفان و معنویت بخواند ، دعاهای امام سجاد (ع) را بخواند .

امکان ندارد به شیوه ای بهتر از دعا و مناجات ، مفاهیم دینی را به زیبایی بیان کرد . یعنی هرکسی زیبایی قرآن را درک کند ، به زیبایی با خدا مناجات خواهد کرد . چرا که مناجات و دعا ، قرآن صاعد است . این کار توسط امام سجاد (ع) انجام گرفته است .

وقتی امام سجاد (ع) می خواهد رفتار با پدر و مادر را عنوان کند ، می فرماید: خدایا من را نسبت به پدر و مادر خود مانند عبدی در مقابل سلطان قرار بده . سلطان مقتدری که سختگیر است و عبد از او حساب می برد . و مانند مادری مهربان به طفل شیرخوار . این دو عبارت فکر انسان را مشغول می کند . اینکه ترکیب آن چگونه می شود . ترکیب این دو، رفتار درست فرزندان با پدر و مادر است .

وقتی مطالب در قالب دعا مطرح شود خیلی زیباتر است .

حضرت آیت الله شاه آبادی ، استاد عرفان حضرت امام ، در تهران دعای کمیل می خواندند . خواندن دعای کمیل مخصوص علمای بزرگ و عرفای ما بوده است . باید برخی از علما این سنت دعا خواندن را احیا کنند . واقعاً راه انتقال مفاهیم دینی ، دعا است . وگرنه امام سجاد (ع) برای انتقال مفاهیم دینی ، تنها از دعا استفاده نمی کردند .

روزی امام سجاد (ع) غلام خود را صدا زدند ، اونیامد . امام دیدند که او پشت در نشسته و استراحت می کند . امام فرمودند : صدای من را شنیدی ؟ او گفت : بله شنیدم . امام فرمودند : پس چرا نیامدی ؟ او گفت : خسته بودم خواستم بعداً بیایم . امام سجاد (ع) سجده کرده و فرمودند که خدایا ممنونم که علی بن الحسین را از افرادی قرار ندادی که مردم از او بترسند . بعد این غلام را در راه خدا آزاد کردند . آن حضرت غلام را می آوردند و یک ماه یا بیشتر نگاه می داشتند . سپس به بهانه های مختلف برده آزاد می کردند . این غلام ها مُرَوِجّان فرهنگ اهل بیت در دنیا شدند . تشیع امروز مرهون تربیت همان غلامان توسط امام سجاد (ع) است .

در روایت است که بعد از شهادت امام حسین (ع) تنها چهار نفر مومن و مخلص بر روی زمین باقی مانده بود که اسامی آنها در تاریخ وجود دارد . گاهی اوقات انسان رفتار خوب دارد اما زیبا نیست . رفتار زیبا ، مکارم اخلاق و اوج خوبی ها است . خدا انشاء الله زیبایی و شیرینی مناجات خود را به ما بچشاند .

حجت الاسلام علیرضا پناهیان / برنامه ی سمت خدا؛ 30/ 09/ 1390

دلت باید پاک باشه

 

خیلی ها وقتی باهاشون برخورد می کنیم مثلا می گیم :

چرا داری گرون فروشی می کنی ؟

می گه دلت پاک باشه بابا .

چرا حجابت رو رعایت نمی کنی ؟

دلت پاک باشه .

چرا چشم چرونی می کنی ؟

دلت پاک باشه

اصلا این رو ببینید :

 

همه این کارا رو مثلا می کنه بعد می گه :

دلت پاک باشه .

این درسته ؟ نه بخدا .

نه خدا راضی داره نه بنده خدا

من حرفم رو با یه مثال می گم .

اگر در شیشه عطر را باز بذاری ، عطرش می پره .

اگر رشته مروارید و توی کمد و صندوق نذاری و در اون رو نبندی ،

گم می شه .

اگر روبروی پنجره خونه پنجره توری نزنی ، از نیش پشه ها و مزاحمت

مگسها در امان نیستی .

وقتی راه ورود پشه ها را می بندی ، خودت را مصون می کنی ،

نه محدود و زندانی .

این رو هم عقل می گه و هم تجربه دستور می ده .

قرآن هم می گه : زنان خودآرایی و خودنمایی و عشوه گری نکنند،

تا مورد آزار بیمار دلان قرار نگیرند . (احزاب، آیه 32 و 33 ؛ نور آیه 30 و 31)

اگر برای ایمنی از خطرها و راحتی از مزاحمان ، خودمون را بپوشونیم ،

نه کسی ایراد می گیره ، و نه اگر هم ایراد بگیره ،ما اعتنا می کنیم

چون عقلمون این رو می گه و تجربه هم کردیم .

اینکه: «دل باید پاک باشه» ، فقط بهونه هست

وگرنه از دل پاک هم باید نگاه پاک بیرون بیاد .
ظاهر آدم ، آیینه باطن آدم هست

«از کوزه همان برون تراود که در اوست»!

منبع وبلاگhttp://j-shobhah.blogfa.com/

 

ایستگاه تفکر

 

دیگر نه “شلوار پاره” نشانه ی “فقر” است ….

نه “سکــوت” علامت “رضــایت"….

دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست

ارزشـــــــــــها “عـــــــــــــــــــوض” شـده اند

و “عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش….

خدایا

* خدایا *

 

یادم بده

 

یادم باشه

 

یادت باشم

هر مانعى، فرصتى

در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد.. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند…

سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!