موضوع: "التماس تفکر...."

به من نگو التماس دعا!

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: می‌گوید یک کاری کن ،دعا کن، التماس دعا! هر کس گفت التماس دعا، گفتم من مستجاب الدعوه نیستم اما اگر باشم چه دعایی میخواهی بکنم. گفت: دعا کن خدا حج مرا قبول کند. گفتم آیا خودت حجت را قبول داری؟ گفت:نه!….؟

وقتی خودت حجت را قبول نداری من چه بگویم؟ در نماز جماعت می‌گوید التماس دعا. دعا کن خدا نماز مارا قبول کند. گفتم آیا خودت نمازت را قبول داری؟ گفت:نه!

یک وقت کلاه سرت نرود و به من بگویی التماس دعا.اول خودت را بساز که آنچه را عمل می‌کنی، مالی که در راه خدا میدهی،حرفی که در راه خدا میزنی،خودت قبول کنی. کاری را که خودت قبول نداری من چگونه به خدا غالب کنم. چنان قرص ، “نه” میگوید که انسان دود می‌شود. این را به شما می‌گویم که محرم من هستید.

پنجاه سال است دارم به شما می‌گویم که خودتان را جمع کنید. کلاه سرتان نرود. در دنیا التماس گو نشوید. وقتی خودت قبول نداری ایا من را جلو می‌فرستی تا مرا حبس کنند؟ ولو بدم نمی‌آید که آنها به خاطر حرف بی‌جا حبسم کنند. چقدز خوب است که آدم یک بهانه ای پیدا کن که آنجا حبسش کنند. سور میدهند و به زندانیشان گاهی سر میزنند و احترام می‌کنند. ای عزیزان ما همه در این دنیا زندانی هستیم . خداوند زندانی را دوست دارد .

مخصوصا که خودش مارا به اینجا انداخته تا ادب شویم. انسانها در قرب ادب و طاقت نداشتند که با خدا بسازند. لذا مارا به سفلی انداخت تا نمدمال شویم و وقتی دوباره به آنجا میرویم، با ادب باشیم.

اگر ادب شویم همین الان به آنجا برمیگردیم. همانطور که گفتم می‌شود تولدمان را حاشا بزنیم. تولدت را اگر حاشا بزنی مردنت هم از بین می‌رود. وقتی که اول، حیات داده است دیگر لازم نیست که دوباره حیات بدهد، اُبعَثُ حیاً، لذا وقتی پرسیدند ما را به عد از مرگ چگونه زنده می‌کنی فرمود: یُحییها الذی انشاها اول مرهٍ یعنی همان اول که آفریدم زنده آفریدم. شما را نیافریدم که بمیرید. شما شعور نداشتید گفتید تولد یافتیم، گفتند پس بمیر. لِدوُا لِلمَوتِ وَ ابنوُا لِلخَرابِ (نهج‌البلاغه حکمت ۱۳۲).

حالا که گیج شده‌اید بزایید برای مردن حالا که آبستن شدی بزا برای مردن آیا برای مردن بزایم؟ آیا این هم لفظ شد؟ گفت این کلام امامان ما(ع) است. لِدوُا لِلمَوتِ وَ ابنوُا لِلخرابِ و بنا کنید برای خراب شدن. اگر کسی این معنا را بداند کمتر گِل روی هم می‌گذارد. اگر غفلت هم خوب باشد این غفلت‌ها خوب است خداوند ان‌شاءالله ما را از غیر خود غافل کند.

فواید عجیب خواندن سوره توحید

مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح واضح و هم اکنون نیز آن زمان برایم مشهود است، دیدم که انبیا و اولیای الهی(ع) در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند و این به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه، صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام.»(به نقل از سایت استاد علی فروغی از شاگردان ایشان)

درباره عظمت تلاوت سوره توحید، روایات عجیبی در میان فرمایشات معصومین علیهم السلام آمده است؛ از جمله:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب حراستش کنند».(الکافی، ج 2، ص 620)

امیر المؤمنین علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که به هنگام خواب صد بار سوره توحید را بخواند، خداوند گناهان پنجاه سال او را می‏بخشد.» (الکافی، ج 2، ص 539)

همچنین از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده است که فرمودند: «کسی که پس از نماز صبح، یازده بار «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بخواند، در آن روز گناهی از او سر نمی‏زند؛ گرچه شیطان خوار شود(یعنی شیطان هر چه تلاش کند، نتواند انسان را به گناه بکشاند و بدین ترتیب خوار شود).»(ثواب‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص 277)

امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت نموده که پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر جنازه سعد بن معاذ نماز گزارد و فرمود: «به راستی، نود هزار فرشته بر او نماز گزاردند که جبرئیل نیز در میان آنان بود. از جبرئیل علیه السّلام پرسیدم که او از چه رو استحقاق نماز شما را یافت؟ جبرئیل علیه السّلام گفت: از آن رو که در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در حال رفت و آمد، سوره توحید را تلاوت می‏کرد.»(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه حسن زاده، صفحه 295)

امام صادق علیه السلام فرموده اند: «هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن بیماری و شدّت بمیرد از اهل آتش است.»(وسائل‏الشیعه، ج 6، ص 224) و «هر که به بستر رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» (ثواب‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص 128)

امام کاظم علیه السّلام از پدرش امام صادق علیه السّلام روایت نموده که امام علی علیه السّلام فرمود: «هر که نماز صبح را به جا آورد و پس آنگاه سوره توحید را یازده بار تلاوت کند، در آن روز گناهی مرتکب نشود هر چند شیطان بخواهد.»(مجلسی، بحارالأنوار، ج 83 ص 135)

وقت فضیلت و وقت اختصاصی نمازهای یومیه

تعریف اصطلاحات:

وقت فضیلت: قسمتی از وقت نماز است که نماز در آن وقت دارای فضلیت است و خارج از آن وقت، فضیلت وارد شده را ندارد؛ مثل اول وقت.

وقت اختصاصی: قسمتی از وقت نماز است که مختص به همان نماز است که اگر در آن وقت مخصوص، عمدا نماز واجب ترتیبی دیگری خوانده شود؛ نماز باطل است. مثلا در نماز ترتیبی ظهر و عصر و مغرب و عشا، که اگر هر کدام در وقت اختصاصی دیگری خوانده شود؛ نماز باطل است. پس اگر فردی در آخر وقتِ نماز ظهر و عصر(نزدیک مغرب)، فقط به اندازه یک نماز چهار رکعتی وقت دارد؛ باید نماز عصر بخواند، هر چند که نماز ظهر را نخوانده باشد.[1]

اول وقت: لحظات آغازین انجام تکالیف با وقت معین، است. ادای نماز در اول وقت، مستحب مؤکد و تأخیر آن از اول وقت جز در مواردی مثل نماز جماعت و غیره، که تأخیر افضل است، مکروه می باشد.

آخر وقت: لحظات پایانی زمان انجام تکالیف دارای وقت معین، است. با درک آخر وقت نمازهای یومیه، حتی به اندازۀ یک رکعت، نماز به نیت اداء، گزارده می شود.
نماز صبح

وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.
نماز ظهر

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.
نماز عصر

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.
نماز مغرب

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.
نماز عشا

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.[2]

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

منابع:

1. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام.

2. تحریر الوسیله، حضرت امام خمینی(ره).

3. توضیح المسائل، آیت الله مکارم شیرازی.

4. نرم افزار نجوم اسلامی، مرکز مطالعات و پژوهش های فلکی – نجومی، وابسته به دفتر حضرت آیت الله سیستانی.

وقت اضافه برای خدا

ﭼﻘﺪر ﺧﻨﺪه دار است ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳــﺎﻋﺖ ﺧﻠﻮت ﮐﺮدن ﺑﺎ ﺧﺪا ﻃﻮﻻﻧﯽ و ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﺳﺖ، وﻟﯽ 90 دﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎزی ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎل ﻣﺜﻞ ﺑﺎد ﻣﯽ ﮔﺬرد!

ﭼﻘــﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺻﺪ ﻫﺰار ﺗﻮﻣــﺎن ﮐﻤﮏ در راه ﺧﺪا ﻣﺒﻠﻎ ﺑﺴــﯿﺎر هنگفتی است، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤان ﻣﻘﺪار ﭘﻮل ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽ روﯾﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ می آید!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳــﺎﻋﺖ ﻋﺒﺎدت، ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می آید، وﻟﯽ دو ﺳﺎﻋﺖ ﻓﯿﻠﻢ دﯾﺪن ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯽ ﮔﺬرد!

ﭼﻘــﺪر خنده دار است ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاهیم دﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﺮ چه ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﭼﯿــﺰی ﺑﻪ ذهن ما نمی آید، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ خواهیم ﺑﺎ دوستمان ﺣﺮف ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪارﯾﻢ!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﻣﺴــﺎﺑﻘﻪ ورزﺷــﯽ ﺗﯿــﻢ ﻣﺤﺒﻮبمان ﺑﻪ وﻗﺖ اﺿﺎﻓــﯽ ﻣﯽ کشد، ﻟﺬت ﻣﯽ ﺑﺮﯾــﻢ و از ﻫﯿﺠــﺎن در ﭘﻮﺳــﺖ ﺧﻮد ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﯿﻢ، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﻣﺮاﺳــﻢ دﻋﺎ و ﻧﯿﺎﯾﺶ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻣﯽ شود، ﺷــﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ و آزرده ﺧﺎﻃﺮ ﻣﯽ شویم!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺧﻮاندن ﯾﮏ ﺻﻔﺤﻪ و ﯾﺎ ﺑﺨﺸــﯽ از ﮐﺘﺎب آﺳﻤﺎﻧﯽ سخت است، اﻣﺎ ﺧﻮاﻧﺪن ﺻﺪ ﺳﻄﺮ از ﭘﺮﻓﺮوﺷﺘﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎب رﻣﺎن دﻧﯿﺎ آسان!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺳــﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎی ردیف ﺟﻠﻮ در ﯾﮏ ﮐﻨﺴــﺮت ﯾﺎ ﻣﺴــﺎﺑﻘﻪ را رزرو ﮐﻨﯿﻢ، اﻣﺎ در نماز جماعت تمایل به صف آخر داریم!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺷــﺎﯾﻌﺎت روزﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ و ﻣﺠــﻼت را ﺑﻪ راﺣﺘﯽ ﺑﺎور ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، اﻣﺎ ﺳﺨﻨﺎن ﺧﺪا را ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺎور ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮدم ﻣﯽ ﺧﻮاهند ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﭼﯿﺰی اﻋﺘﻘﺎد ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻨﺪ و ﯾﺎ ﮐﺎری در راه ﺧﺪا اﻧﺠﺎم ﺑﺪهند ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮوند!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﺟﻮﮐﯽ را از ﻃﺮﯾﻖ ﭘﯿﺎم ﮐﻮﺗﺎه و ﯾﺎ اﯾﻤﯿﻞ ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ارﺳــﺎل ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ آﺗﺸــﯽ ﮐﻪ در ﺟﻨﮕﻠﯽ اﻧﺪاﺧﺘﻪ شده، ﻫﻤﻪ ﺟﺎ را ﻓﺮا ﻣﯽ ﮔﯿﺮد، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﺳــﺨﻦ و ﭘﯿﺎم اﻟﻬﯽ را ﻣﯽ ﺷــﻨﻮﯾﻢ دو ﺑﺮاﺑﺮ در ﻣﻮرد ﮔﻔﺘﻦ ﯾﺎ ﻧﮕﻔﺘﻦ آن ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﺧﻨﺪه دارد، اﯾﻨﻄﻮر ﻧﯿﺴﺖ؟

دارﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ؟

دارﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

اﯾﻦ ﺣﺮف ها را ﺑﻪ ﮔﻮش ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ برسانید و از ﺧﺪاوﻧﺪ ﺳﭙﺎﺳــﮕﺰار ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ او ﺧﺪای دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﯽ و ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ اﺳﺖ.

آﯾﺎ اﯾﻦ ﺧﻨﺪه دار ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﯿﺪ اﯾﻦ حرف ها را را ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ را از ﻟﯿﺴﺖ ﺧﻮد ﭘﺎک ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ این که مطمئن هستید که آنها ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ اﻋﺘﻘﺎد ﻧﺪارﻧﺪ.

اﯾــﻦ اﺷــﺘﺒﺎه بزرگی است، اگر ﻓﮑــﺮ می کنید که دﯾﮕــﺮان اﻋﺘﻘﺎدشان از ﻣﺎ ﺿﻌﯿﻒ تر است!!

خدایا آمدم

حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاى حسين انصاريان نقل كردند: «حاج احمد كاشانى كه از حمله‏ داران با سابقه است، مردى است بلند قد، داراى محاسن و چهره‏اى روحانى و نورانى و بزرگوار. او حدود سى سفر به حج رفته كه تعداد چهار- پنج مرتبه آن با هواپيما بوده است. وى از قديم‏الايام به تعداد ظرفيت يك اتوبوس مسافر ثبت نام مى‏كرد و آنان را به عراق براى زيارت عتبات و آنگاه به حج مى‏برد.»

او نقل مى‏كرد: «در سالى كه مسافران را به كاظمين و عراق مى‏بردم تا پس از زيارت عتبات به مكه ببرم، در ميان مسافران زن و شوهرى آرام، سنگين و مؤدب‏ بودند كه يكى از بدرقه‏ كنندگانشان نزد من آمد و گفت: «حاج احمد آقا! اين زن و شوهر خيلى كم ‏رو و كم‏حرف هستند، توجه بيشترى به آنها داشته باش.» گفتم: «چَشم، من به همه توجه دارم، به اين دو نفر بيشتر مى‏رسم.»

در آن سال هيچكس، حال اين زن و شوهر را در نماز، عبادت، گريه و دعا نداشت. از شهرهاى كربلا و نجف و كاظمين و زيارت عتبات فارغ شده به مدينه رفتيم. آن وقت‏ها باغ ملائكه و مرجان بود. حدود بيست روز يا بيشتر در مدينه بوديم. پس از آن، براى عزيمت به مكه، به مسجد شجره، كه در بيابان بود و آب به زحمت پيدا مى‏شد، رفتيم. اينجا تنها محلى بود كه آن مرد با من صحبت كرد. قدرى جلو آمد و به آرامى گفت: اگر مقدارى آب باشد كه من غسل كنم و بعد محرم شوم، بهتر است. گفتم: مانعى ندارد. يكى دو سطل آب آماده كردم و آوردم و كمكش كردم تا غسل كرد و به داخل مسجد آمد.

همه مسافران و از جمله همسر ايشان محرم شده، بيرون آمدند و همگى منتظر او بوديم. مثل آدم‏هاى بهت‏زده در داخل مسجد اشك مى‏ريخت و چيزى نمى‏گفت. جلو آمدم و هر چند نمى‏خواستم حالش را به هم بزنم ولى چاره‏اى نداشتم، چون اتوبوس در حال حركت بود. خيلى آرام گفتم: آقا! محرم شده‏ايد؟ گفت: نه.گفتم: «تلبيه» را مى‏دانيد؟ گفت: تلبيه چيست؟ يكبار «لَبَّيكَ اللَّهُمَّ لَبَّيكْ …» را براى او تكرار كردم، خيلى آرام و در حالى كه اشك مى‏ريخت، گفت: جناب حاج احمد آقا! لبيك يعنى چه؟ گفتم: يعنى «خدايا آمدم» و بيش از اين معناى آن را نمى‏دانم. گريه‏اش شديدتر شد و پرسيد: واقعاً به اين معناست؟ گفتم: بلى تنها يكبار. گفت: «خدايا! آمدم» و افتاد و از دنيا رفت. زائران را از ماشين‏ها پياده كرديم، او را غسل داده، كفن پوشانديم و در كنار مسجد دفن كرديم».