🌹@khoranihaدو برادر ، مادر پیر و بيماري داشتند ..!! 

با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد ..!!

يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد ..!!

چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که :

خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ..!!

چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق ..!!

همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد : 

به حرمت برادرت تو را بخشيدم ..!!

برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت : 

يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ..؟؟

آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست ..؟؟

ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ..!!
کتاب فارسي دبستان سال ۱۳۲۴ 

به فرزندان خود ، ” انسان بودن بیاموزیم

@khoran1

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.