موضوعات: "بدون موضوع" یا "نکات ناب روان شناسی" یا "درمحضر بزرگان"

چهره حیوانی بعضی گناهکاران

حضرت علی علیه السلام می فرمایند که، روزی از پیامبر مکرّم اسلام صلےالله‌علیه‌وآله‌وسلم سوال نمودم ،که کدامیک از حیوانات مسخ شده اند؟

? ✨حضرت فرمودند: فیل ؛ خرس ؛ خوک ؛ میمون ؛ مارماهی ؛ سوسمار ؛ خرگوش ؛ شب پره ؛ عقرب ؛ عنکبوت ؛ کرم سیاه آبی ؛ سهیل و زهره ( نام دو حیوان دریایی است)، از ایشان علت مسخ را پرسیدم ؟ که حضرت فرمودند :

❶ عقرب : مرد بد زبانی بود که ، هیچکس از نیش زبانش آسوده نبود .

❷ خوک : عده ای نصرانی بودند که ، از خدا خواستند غذای آسمانی برآنها بفرستد و با این که خواسته شان برآورده شد بر کفر خود افزودند.

❸ فیل : مردی بوده که ، اهل لواط بوده است .

❹ خرس : مردی بوده که ، مردان دیگر را به سبب مفعولیت به خود جلب می کرده است.

❺ عنکبوت : زنی بوده است ،که به شوهر خود خیانت نموده است .

❻ خرگوش : زنی بوده است ،که غسل حیض و غیره نمی کرده است .

❼ مارماهی : مردی بوده است ،که زن خود را در اختیار مردم می گذاشته است

. ❽ سوسمار : بادیه نشینی بوده است ،که سر راه حاجیان را می گرفته و اموالشان را به غارت می برده است .

❾ میمون : کسی بوده است ،که در روز شنبه برخلاف دستور الهی ماهی گرفته است.

? کتاب نصایح ص 339

هرچی دیدی هیچی نگو

هرچی دیدی هیچی نگو

من هم هیچی نمیگم … یعنی تو در مصائب صابر باش و چیزی نگو، من هم در کوتاهی ها و خطاهایت چیزی نمی گویم…

 

وجود استعدادهای پنهان در انسان و لزوم کشف آنها


بعضی، استعدادهای برجسته و فراوانی دارند؛ بعضی، استعدادهای کمتری دارند. نوع استعدادها هم فرق میکند؛ طلا یک جا لازم است، نقره هم یک جای دیگر لازم است؛ آنجائی که شما از نقره باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ آنجائی که از آهن باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ هر کدامی برای یک کاری لازم است. انسانها با استعدادهای گوناگونشان، تأمین کننده ی نیاز جوامع بشری برای سیر الی اللَّه و سیر الی الکمال اند؛ همه ی این استعدادها باید استخراج شود. این، وظیفه ی مربیان جوامع را سنگین میکند؛ وظیفه ی حکومتها را سنگین میکند. استعدادیابی، استعدادشناسی، قدر استعداد را دانستن، راه استخراج این استعدادها و به فعلیت رساندن آنها را بلد بودن، بعد با ظرافتِ تمام این را دنبال کردن، این آن چیزی است که بروز استعدادها را نتیجه خواهد بخشید؛ پیغمبران این کار را میکردند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته. .. و یثیروا لهم دفائن العقول». پیغمبران خرد انسانها را برمی آشفتند، آنها را مبعوث میکردند، آنها را به کار وامیداشتند؛ این همان کشاندن استعداد است. بنابراین «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة». به هیچ انسانی نباید با نگاه تحقیر نگاه کرد؛ نه، در او یک استعدادی هست که ای بسا جامعه به آن استعداد نهایت نیاز را دارد.

نشانه های خودبزرگ بینی

شخصی که مبتلا به بیماری خودبزرگ بینی است برای کسی فضیلت و برتری نمی شناسد و فضیلت های دیگران را کوچک می شمارد و متقابلًا عمل خود را بزرگ می پندارد. امام صادق علیه السلام در این خصوص فرمود:

«مَنْ لایعْرِفُ لِاحَدٍ الْفَضْلَ فَهُوَ الْمُعْجِبُ»[1]؛

کسی که برای احدی فضیلت و امتیازی نمی شناسد. خود پسند محسوب می شود.

آدم خود پسند با دیگران مشورت نمی کند از مردم تشکر نمی کند و انتقاد پذیر نیست.

 

راز شکست سپاه حضرت موسی (ع)....

حضرت موسی (ع) بر ستمگران پیروز شد و پرچم توحید و عدالت را در به اهتزار درآورد. در آن عصر، شهر انطاکیه- که فعلًا در ترکیه واقع شده- شهر با سابقه و پرجمعیتی بود و حاکم ستمگری بر آن حکم می راند.

حضرت موسی (ع) برای نجات مردم انطاکیه، سپاهی به فرماندهی یوشع و کالب به انطاکیه رهسپار کرد.

عده ای از مردم انطاکیه گرد عالمِ عابد شهر، بلعم باعورا، که اسم اعظم را می دانست جمع شده، از او خواستند حضرت موسی (ع) و سپاهش را نفرین کند. بلعم در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد، ولی بعد بر اثر هواپرستی و جاه طلبی، جواب مثبت به آن داد، سوار الاغ خود شد تا به سر کوهی که سپاه حضرت موسی (ع) از بالای آن پیدا بودند برود، و در آن جا حضرت موسی (ع) و سپاهش را نفرین کند. در راه الاغش، از حرکت ایستاد. هر چه کرد الاغ پیش نرفت. آن دانشمند لجوج، آن قدر با ضربات تازیانه اش، الاغ را زد که مرد. سپس آن را رها کرده و پیاده به بالای کوه رفت. ولی در آن جا هر چه فکر کرد تا اسم اعظم را به زبان آورد و نفرین کند به یادش نیامد. به علت آن که به نفع دشمن و به زیان حق و عدالت گام برمی داشت، شایستگی استجابت دعا از او گرفته شد و با کمال سرافکندگی برگشت.[1]

بلعم باعورا برای سرکوبی سپاه حضرت موسی (ع) راهکاری عجیب و شیطانی را به مردم انطاکیه پیشنهاد کرد، که همواره برای شکست هر ملتی، استعمارگران از همین راه استفاده می کنند. او گفت: مردم انطاکیه از خصلت انسانی عفاف فاصله بگیرند و از راه اشاعه فحشا و انحراف جنسی، پیروزی خود را طلب کنند؛ دختران و زنان زیبای را بیارایند و آنان را زمانی که برای فروش اجناس وارد سپاه حضرت موسی (ع) می شوند، همراه خود ببرند و هرگاه سربازی قصد سوء به آن دختران و زن ها بکند مانع او نشوند و به او روی خوش نشان دهند.

طولی نکشید که لشکریان ضعیف الایمان حضرت موسی (ع) با نگاه های هوس آلود خود به اندام عریان دختران و زنان آرایش کرده، در پرتگاه انحراف جنسی قرار گرفتند. کار رسوایی بدان جا کشید که: یکی از فرماندهان سپاه حضرت موسی (ع) بنام زمری بن شلوم سرکرده قبیله شمعون بن یعقوب- که سخت مست در شهوات نفسانیه شده بود- زن زیبایی را به حضور حضرت موسی (ع) آورد و گفت: خیال می کنم نظر شما این است که هم بستر شدن با این زن حرام است. به خدا سوگند، هرگز دستور تو را اجرا نخواهم ساخت. سپس آن زن را به خیمه برد و با او آمیزش کرد.

کم کم بر اثر شهوت پرستی، اراده ها سست شد، بیماری های مقاربتی و طاعون زیاد گردید، لشکر حضرت موسی (ع) از هم پاشید تا جایی که بیست هزار نفر از سپاه حضرت موسی (ع) به خاک سیاه افتادند و با وضع ننگینی سقوط کردند،[2] روشن است که با رخ دادن چنین وضعی، شکست و بیچارگی حتمی است. این ماجرا یک واقعیت تاریخی است که به خوبی اهمیت عفاف و یکی از فلسفه های پوششی را بیان می کند.

داستان غم انگیز کشور اسلامی اندلس، بهترین درس برای ماست که چگونه بیگانگان فرهنگ، تمدن، استقلال و در یک کلام هستی یک ملت را با نابودی عفاف از بین بردند. در تاریخ اندلس اسلامی (اسپانیای فعلی) آمده است که:

نقشه ای که مسیحیان برای تصرّف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمانان کشیدند این بود که به صورت دوستی و خدمت، وسائل عیاشی برای آنها فراهم کردند؛ باغ ها و بوستان ها را وقف ساختن شراب کردند، دختران زیبا و طنّاز در خیابان ها به دلربایی و عشق بازی پرداختند. سرگرمی های شهوانی از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردی و عفت نابود شد. پس از این جریان، مسلمانان را بی درنگ از دم تیغ گذراندند.[3]

استعمار غرب این برنامه را در قرون اخیر به صورت دقیقی در کشورهای اسلامی اجرا کرد. نابودی عفت و حیا و ترویج بی بند و باری از طریق بدحجابی و بی حجابی در جوامع مسلمان، از ترفندهای مهم استعمارگران برای نفوذ در کشورهای اسلامی است. این واقعیتی است که مسترهمفر، جاسوس استعمار پیر انگلیس، در خاطرات خود به طور صریح به آن اعتراف کرده است.

پی نوشت ها

[1] قرآن درباره او مى‏گويد: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَنُ فَكانَ مِنَ الْغَاوِينَ* وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلىَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَترُكْهُ يَلْهَث ذَّالِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَايَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏ (سوره اعراف، آيه 175 و 176) و بر آنان بخوان، سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد! و اگر مى‏خواستيم، مقام او را با اين آيات و علوم بالا مى‏برديم(اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد! مَثَل او همچون سگ هار است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مى‏آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى‏كند(گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمى‏شود!(اين مَثَل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند. اين داستان‏ها را براى آنان بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند!.

 
مداحی های محرم