ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻧﺠﺶ، ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺨﺸﺶ، ﺷﺒﮑﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﺷﺒﮑﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ، ﺷﺒﮑﻪ ﺷﺎﺩﯼ
دوشنبه 97/10/10
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﻪ!
ما هستیم که تصمیم ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ
ﮐﺪﻭﻡ ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ!
ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻧﺠﺶ، ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺨﺸﺶ، ﺷﺒﮑﻪ ﻧﻔﺮﺕ
ﺷﺒﮑﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ، ﺷﺒﮑﻪ ﺷﺎﺩﯼ
ﯾﺎ حتی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺩﯾﺮﻭز!
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ، ﺩﯾﺪﻥ ﮐﺪﻭﻡ
ﺷﺒﮑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺫﻫﻨﺖ ﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺒﮑﻪ!
ﺍﮔﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﻐﺰﺕ که ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺗﻪ…!
? پ ن: من و تو هم باید اینقدر جنم و جربزه داشته باشیم که مثل صدا و سیما میلی بشیم.
مگه بده؟
نه به قرآن
حداقلش اینه که خودتی!
والا
نماز اول وقت یا گزارش جنگی؟
دوشنبه 97/10/10
? سرتیپ شهید علی صیاد شیرازی نقل می کردند: هنوز عملیات طریق القدس انجام نشده بود. در آن موقع در جبهه با کمبودها و تنگناهای زیادی روبه رو بودیم، ولی مجبور بودیم که به نوعی آن ها را برطرف کنیم. حضرت امام پی گیر بودند که کار متوقف نشده و یا به تعویق نیفتد، در ضمن آن که هرگز ما را به عجله و شتاب نیز وا نمی داشتند. از آن رو بایستی دائم در جلساتی ایشان را با گزارش های خود در جریان پیشرفت کارها می گذاشتیم.
❤️ در یکی از جلسه ها که حضرت آیت الله خامنه ای نیز به عنوان رئیس جمهور وقت در آن شرکت داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس، فرماندهان سپاه و دیگر نیروها و من به عنوان فرمانده نیروی زمینی نیز حضور داشتیم. جلسه در اتاق کوچک امام تشکیل شده بود. ایشان بر روی مبل نشسته بودند و ما در برابرشان بر روی زمین حلقه زده و نشسته بودیم. نمی دانم که نوبت گزارش کدام یک از ما بود که امام ناگهان از اتاق خارج شدند.
? برخورد حضرت امام (رضوان الله علیه) برای ما بسیار تکان دهنده بود. فرد گزارش دهنده نتوانست جمله ناتمام خود را تمام کند چرا که مات و مبهوت مانده بود که چه بگوید و برای چه کسی بگوید. اولین کسی که لب به سخن گشود و حرف زد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. او گفت: آقا! کسالتی ایجاد شده است؟
? حضرت امام با تندی برگشت و با قاطعیت جواب دادند: «خیر، وقت نماز است.»
من ناخودآگاه به ساعتم نگاه کردم. افق تهران را از پیش می دانستم و می توانم بگویم که ساعت و وقت بلند شدن امام برای نماز با افق تهران دقیقه ای تفاوت نداشت. در هر صورت این برخورد امام در ما حال و وضع عجیبی را به وجود آورد. ایشان به طرف سجاده ای که پهن بود، رفتند.
? ما از ایشان پرسیدیم: اجازه می دهید در محضرتان نماز بخوانیم؟
ایشان فرمودن: «مخالفتی ندارم.»
بعد، همه ما به سرعت آماده شدیم و با حضرت امام نماز را اقامه کردیم.
? امیر رضا ستوده، پا به پای آفتاب، ج3، ص311
فرار_از_گناه_به_سبک_شهدا
دوشنبه 97/10/10
“خواهش”
آمده بود مهمانی، سر سفره هم نشسته بود، امّا دست به غذا نمیزد. زندایی پرسید: «محمدعلی! مگه گرسنه نیستی؟»
همانطور که سرش پایین بود جواب داد: «میتونم یه خواهشی از شما بکنم؟ میشه چادرتون رو سرتون کنید؟!»
آن روزها یازده دوازده سال بیشتر نداشت.
“شهید محمدعلی رجایی”
کتاب سیره شهید رجایی، ص 34
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
ای فرزند آدم، از آنچه خدا حرام کرده اجتناب کن و عفت داشته باش تا از اهــل عبادت خدا محسوب گردی.
ارشاد القــلوب، ترجـمه طباطبایی، ص75
من از تو خودم را میخواهم
دوشنبه 97/10/10
من از تو ، خودت رو میخوام
آن جا که با اشک و سوز بگوییم: مهدی جان! آقا جان! اگر جواب مرا ندهی بر می گردم…
راستی به کجا بر می گردیم؟
به سوی چه کسی؟
و در چه دنیای بزرگ و کوچکی؟
درست ترین این است که از اینها جز خودشان را نخواهیم
و از آنها برای رسیدن به بت ها و عروسک های حقیر و ناچیزمان استفاده نکنیم
و اینها را برای رسیدن به این آرزوهای کوچک زیر پا نگذاریم
ما همه این راه ها را تجربه کرده ایم و از همه ی بن بست ها زخم خورده ایم تا به اینها روی آوردیم.
حال چگونه با برآورده نشدن خواسته های کوچکمان و مستجاب نشدن دعاهای ریز و درشتمان از این ها بر می گردیم و با آن ها قهر می کنیم.
اگر ما به خاطر این خواسته ها از اولیاء خود بریدیم و حتی در دلمان بر آنها خرده گرفتیم،
معلوم می شود که ما این خواسته ها را از آنها ضروری تر و مهم تر می دانیم
و در هنگام تعارض، آنها را زیر پا می گذاریم،
و بر آنها می شوریم
در حالی که آنها آمده اند به من بیاموزند که چگونه با رنج ها برخورد کنم
و چگونه از نعمت ها به غرور و تکاثر نرسم
و چگونه در هر موقعیت، موضع گیری مناسب داشته باشم
و از بدی ها خوب استفاده کنیم و به کوثر دست یابیم.
#استاد_علی_صفایی_حائری_ وارثان عاشورا، صفحات 41 و 42
دوست داشتنی من...
دوشنبه 97/10/10
قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی
یُحْبِبْکُمُ اللَّه ُ… (آل عمران/31)
چه شرطی هم گذاشتهای
چه با ناز و چه دلبرانه …
اگر مرا دوست دارید از او پیروی کنید
تا من هم دوستتان بدارم
از سر شب تا حالا پریشان این آیه ام
چرا بین این همه حرف که به فهم من مهماند؛
دوست داشتن برای تو این همه مهم شده؟
چرا اینجا این همه عاشق شده ای؟
عاشق من؟
که نمیدانم باید چه کنم
که بیشتر دوستم بداری …
عاشق و نگران منی؟
منی که راه دوست داشتنت را بلد نیستم …
من که پای عملم میلنگد
و لابد مهرم به تو کمرنگ شده
لابد دوستت نداشته ام به قدر کافی
و دورت نگشته ام به قدر مهربانی ات …
#دوست_داشتنی_من