نظامی که پیامبر ساخت؟؟
پنجشنبه 97/10/13
امام خامنهای: نظامی که پیامبر ساخت، شاخصهای گوناگونی دارد: #شاخص_اول، ایمان و معنویت است. انگیزه و موتور پیش برنده حقیقی در نظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه دل و فکر مردم میجوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در میاورد. #شاخص_دوم، قسط و عدل است. #شاخص_سوم، علم و معرفت است. #شاخص_چهارم، صفا و اخوت است. #شاخص_پنجم، صلاح اخلاقی و رفتاری است. یعنی پیغمبر روی یکایک افراد کار تربیتی و انسان سازی میکرد. #شاخص_ششم اقتدار و عزّت است. #شاخص_هفتم، کار و حرکت و پیشرفت دائمی است. توقف در نظام نبوی وجود ندارد؛ اتفاق نمیافتد که در یک زمان بگویند دیگر تمام شد، حال بنشینیم استراحت کنیم! 1380/2/28
اشتباه بامزه برخی دوستان حزب اللهی!
پنجشنبه 97/10/13
چند روز پیش و قبل از اینکه آقامحسن رضائی و حاج قاسم درباره کربلای 4 روشنگری کنند، به یک دوست انقلابی گفتم به نظرت تخریب آقا محسن کار درستی است؟ گفت بله. گفتم چرا؟ گفت: توئیتش اشتباهست. واقعا خانواده شهدای کربلای 4 الان چه احساسی دارند؟ چرا گفته عملیات فریب؟ گفتم: خب عملیات فریب مگه جزء جنگ نیست؟ گفت: خب. گفتم فریب برای بعد ازین است که فهمیدند عملیات لو رفته است. مگه بد است که تهدید را فرصت کنند؟ گفت: اگر اینطور هم باشه باز آقا محسن اشتباه کرده است.
گفتم چرا؟ گفت: توئیتش دقیق نیست. گفتم بله درسته. رهزنی دارد. اصلا نباید این حرفها را به توئیتر کشاند. اما ماجرا را چرا درست نمی بینی؟ الان چالش اصلی سر ادبیات توئیت نیست. سر مدیریت جنگ و بلکه انقلاب است. عده ای در حال تخریب آقا محسن هستند تا بگویند جمهوری اسلامی آدم کش است. شما هم ناخواسته کمک می کنید. گفت: با دست فرمون شما کلا نباید حرف زد. چون ضدانقلاب بهره برداری می کند. گفتم این حرف همیشه درست نیست. اما امروز حتما مصداق دارد.
یک مشرکی در حال زدن یک بچه مسلمان بود. یک نفر دیگه هم آمد سنگ زد و رفت. پرسیدند تو دیگه چرا سنگ می زنی؟ گفت دستش توی دماغش بود، خلاف ادبه. گفتم برادر من اینکه آقا محسن در بیان موضوع دقیق حرف نزده است، حرف درستی است. اما باید بفهمید هر زمان چه رفتاری کنیم.
الان وقت توئیت یاد دادن به آقا محسن نیست. باید روشنگری کرد که می خواسته چه بگوید و نگفته است. چرا فکر می کنیم حریت فقط انتقاد است. خیلی وقت ها حریت در وزن دادن درست به امور است.
در آقا محسن و توئیتش نمانید. این بلا دامنگیر است.
عذاب های آخرت بر جسم وارد می شود یا بر روح؟
پنجشنبه 97/10/13
سوختن در آتش و دیگر عذابهای ذکر شده در نصوص دینی واقعی است، و بر جسم و جان هر دو وارد می شود.
از آموزههای وَحْیانی بر میآید که آتش جهنم بر خلاف آتش دنیا نه تنها تن و بدن بلکه جان و تن را با هم میسوزاند.
قرآن کریم در این باره میفرماید: “تو چه میدانی حطمه چیست! آتش برافروخته الهی است! آتشی که از دلها سر میزند.
این آتش بر آنها به صورت در بسته است در ستونهای کشیده و طولانی"(1). در تفسیرآیه آمده:
این آتش بر خلاف تمام آتشهای دنیا (که نخست پوست را میسوزاند و سپس به داخل نفوذ میکند) اوّل بر دل شراره میزند و درون را میسوزاند! نخست قلب و بعد مغز و استخوان را و سپس به خارج سرایت میکند.(1)
بین سوزش عذاب آخرت و دنیا از چند جهت تفاوت هست:
1ـ از آتش دنیا فقط بدن میسوزد، ولی آتش آخرت روح و دل را هم میسوزاند.
2ـ آتش دنیا خالص نیست و تا با اکسیژن ترکیب نشود نمیسوزد، ولی آتش آخرت خالص است و جز درد چیز دیگری نیست.
3ـ در دنیا ادراکات ضعیف است، ولی در آخرت همه چیز به کمال نهایی خود رسیده و ادراک آدمی قوی است، از همین رو سوزش فوقالعادهای احساس میکند، همان گونه که لذت از نعمتهای بهشت قابل مقایسه با دنیا نیست.
4ـ در دنیا پس از رسیدن سوزش به استخوان، احساس سوزش کم میشود، ولی در جهنم، خداوند دوباره گوشت تازه میرویاند و از کاهش عذاب جلوگیری میکند.
پینوشتها:
1. همزه (104) آیه 6 ـ 9.
2. تفسیر نمونه، ج 27، ص 316، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1379ش.
اگر نماز نخوانیم آیا به جهنم میرویم؟
پنجشنبه 97/10/13
طبق آموزههای دینی ما، نماز اولین فعل عبادی در میان اعمال دینی ما است؛
یعنی پس از اصول اعتقادی (اصول دین)، در مرحله عمل که از آن به فروع دین تعبیر میشود، اولین چیزی که موضوعیت دارد، نماز است که از آن به ستون و عمود دین تعبیر شده است.
نیز در تعابیر آمده است که اگر نماز انسان مورد پذیرش واقع شود، دیگر اعمال عبادی هم پذیرفتنی است. (کافی، ج 2، 268)
قرآن می فرماید در قیامت اهل بهشت از مجرمین مى پرسند ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ یعنى چه چیز شما را داخل دوزخ کرد؟
قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَمى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.(اگر نماز مى خواندیم نماز ما را به یاد خدا مى انداخت، و نهى از فحشاء و منکر مى کرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مى نمود)
ده تایی ها
پنجشنبه 97/10/13
“ده تایی ها “
چَفیه را روی چادر تنظیم کردم
سوزن ته گِرد به دست…
جلوی آینه چادر را به روسری چِفت می کَردم
در آخَر دوربین را برداشتم
تا عکس بگیرم از تمام دلبری هایشان
میان عظیمِ جمعیت
از کوچه که بیرون زدم
خاتون و مادَرهای دیگر
اشک ریزان سیل جمعیت را می نگریستند
همیشه پر حرفی می کردم برایشان
اما امروز…
دلم می خواست حالشان را از دور به تماشا بنشینم
نگاهی به اسم
کوچه انداختم و اشکم چکید…
” ده تایی ها “
تنها اسم برازنده کوچه بود
10 خانه…
10پسر دسته گُل
10مفقودالاثر همزمان
10مادر چشم به راه
10پدر که چشمشان به در سفید شد
و بالاخره 10 تابوت شهید
و اشک باز چکید…
آسمان هم گریه می کرد
خاتون بلند بلند می گُفت:
خوش اومدی مُسافر من
خسته نباشی پهلوون
و مادرهای دیگر فریاد می زدند…
تشییع قبلیشان از یادم نمی رود
10شهید را همزمان آورده بودند شَهر ما
و خاتون و مادرها می خواستند بروند بدرقه…
روز قبل از تشییع
خاتون سراسیمه بلند شد و گفت:
بچه ام داره برمیگرده
و مادر مثل همیشه لب گزید و در آغوشش کشید و گفت :
داداش مفقوده مامانم،عذاب نده خودتو…
خاتون : مگه نشنیدی دُختر 10تان…
و مادر انگار از خواب بیدار شده باشد هی تکرار می کرد
10تایی ها ، ده تایی ها…
یک ماه طول کشید تا به همه ثابت کنند
این 10تن
شهدای کوچه ما هستند
دایی من و رفقایش…
امّا در این یک ماه
من معنی انتظار سی و چندساله خاتون و مادر ها را چشیدم
و چه سَخت است…
بهترین اولادت گُم شُده باشد…