دلنوشته های زیبا و خواندنی درباره امام رضا (ع)
شنبه 96/02/09
درد دل با امام رضا
یا امام رضا
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان ،
همان شب که زدم دل به نامتان ،
مشهد ، حرم ، ورودی باب الجواد ،
آقا ، عجیب دلم گرفته برایتان….
دلنوشته های زیبا و خواندنی درباره امام رضا (ع)
شنبه 96/02/09
امام رضا
“یا امام رضـــــــــــا” اگر بناست که
لطف کسی به ما برسد …. .
خدا کند فقط از جانب شما برسد….
.نخواه منت بیگانه بر سرم باشد….. .
خوش است خیر همیشه از
آشنا برسد… .
از آستان رضا (ع)
هرچه می رسد بی شک…. .
بدون واسطه از محضرخدا برسد… .
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد… .
جنازه ام شب جمعه
به کربلا برسد…
دلنوشته های زیبا و خواندنی درباره امام رضا (ع)
شنبه 96/02/09
دلنوشته هایی درباره امام رضا
یا امام رضا
واحد گمشدگان حرمت بیکار است
گم شدن در حرم تو خود پیدا شدن است
امام رضا جان فقط یک نگاهت بس است ! ...
شنبه 96/02/09
امام رضاي عزيزم :
دلم پروانه می شود … تا کنار ضریحتان می پرد .
دلم قاصدک می شود … تا گنبد طلایتان بالا می رود .
دلم مثل ابر توی حرمتان باران می شود .
ميدانم شما از غصّههايم خبر داريد .
امام مهربان : یادتان هست ؟ … من می دانم که هست ،
سال پیش من و فاطمه سادات …
با مادرهایمان آمدیم زيارت .
من و فاطمه سادات برای موهای کنده شده عروسک او دعا کردیم
و تو … شنیدی … غصّة فاطمه سادات را دیدی …
همان روز مادر فاطمه سادات ،
برایش یک عروسک نو خرید و غصّة ما از دلمان پرید .
امّا امام رضا ، امسال ما ديگر نتوانستيم به زيارت شما بياييم ،
امسال باز هم من و فاطمه سادات در دلمان غصّه داريم .
نه ! … نگران نباش . حال عروسک او خوب است .
حتّی یک دانه از موهای سرش هم کنده نشده
اما دوست خوب بچّهها :
نميدانم چرا فاطمه سادات حتّی یک مو هم روی سرش ندارد !
آقا جان : از شما ميخواهم حال فاطمه سادات خوب بشود
و موهايش دوباره برگردد . امام رضاي عزيزم او موهايش را ميخواهد .
حرف های دل ...
شنبه 96/02/09
مولای من : تو را امام غریب می نامند ، می دانم بد میزبانی بودند و در مهمان نوازی وفا نكردند .
مولای من : بعد از گذشت روزگار ، حال تو میزبان ما هستی ؛ تو میزبان گریهها و نیازها ؛ غمها و دلتنگی های ما هستی .
تو كه غریبی را احساس كردهای ! حال غریبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند .
مولای من : می خواهم از زائرانی بگویم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشته اند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند .
مولای من : می خواهم از سنگ فرش آستان مقدّست بگویم كه سجده گاه قدوم مهمانانت شده است ؛ از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاک تو می چرخند و تو را طواف می كنند ؛ از نسیم بگویم كه بیرق گنبدت را بوسه باران می كند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد .
مولای من : می خواهم از آسمان بگویم كه هر روز نه ، هر ساعت نه ، هر لحظه و ثانیه از تو جان می گیرد و در پیشگاه شكوه تو جان می دهد .
ای آفتاب مهربانی : می خواهم از خورشید بگویم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می زند و از ضریح تو نور می گیرد .
ای حجت خدا : خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می شكند و خاک پایشان را به سینه زخمآلود خود می زند كه عمری است از طواف تو جا مانده است .
خوش به حال رواقها ، درها و دیوارهایی كه از نفس مهمانانت پر می گیرند و به ضریح پاک تو می رسند . خوش به حال مناره ها و كاشی ها …