اعتماد به نفس…!

اشتباهم
این بود
جای خدا
خودم را
به خودم
سپردم!

تف به این
اعتماد به نفس…!

 

راستی خدا!!!!

راستی خدا!!!!

 دلم هوای دیروز را کرده

 هوای روزهای کودکی را

 دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

 آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد

 دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم

الفبای زندگی را

 میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

 هر چه میخواهید بکشید

 این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

 دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم

 آن را نچینم

 دلم میخواهد …

 می شود باز هم کودک شد؟؟

 راستی خدا!

 

 دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟ 

 

کجا؟

کجا؟ 

به کجا میرویم؟

جایی که سراپای ما را بگیرد؟

یا جایی که ما را یه حضرت عشــق نزدیک کند؟

نمیدانم!

فقط برویم تا از این معرکه خـنـده بازر خلاص شویم و در دسترس نباشیم

برای گناه!

چرا که غرق شونده دیگر نجات پیدا نخواهد کرد مگر عنایت حضرت عشق

و چشم ما همه به امیـد اوست!

و اما دیگر…

درد دل های ناگفتنی و مبهم برای خودم که شاید در خودم دفن شوند!

گفتنی هایی که نگفتنی است و ماندن در ابهامات عجیب و نفهمیدنی که نمیدانی چیست…

بسم الله

بسم الله
یک اربعینگذشته و زینبرسیده است…بالای تربتی که خودش آرمیده است
یا ایها الغریب سلام ای برادرم…ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است
ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت…پس حق بده که چنین داغدیده است
احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است…در کربلا نسیم مدینه وزیده است
بر نیزه بودی و به سرم بود سایه ات…با این حساب کسی زینبت را ندیده است
این گل بنفشه های تن و چهره ی کبود…دارد گواه ، زینبتان داغدیده است
توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت…طعم فراق و غربت و غم را چشیده است
آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه…باآه می رود سکینهو خجلت کشیده است
این دختر شماست که خواستند کنیزیش …لکنت گرفته است و صدایش بریده است
نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت…زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است
گفتی رقیه… گفت نمی آیم عمه جان!…در شام ماند و شهر جدید آفریده است

سلام بر اربعین

سلام بر ستاره‏های سوخته بر اندام دشت!


سلام بر بدن‏های چاک چاک!

سلام بر خورشیدهای بر نیزه!

سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.

سلام بر اربعین!

سلام بر لحظه‏های غریب وصال!

سلام بر لحظه‏ای که تو را از عطر خوش بهشتی‏ات باز شناختم!

سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را می‏دهد!

سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!

سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!

سلام بر خیمه‏های سوخته، بر بدن‏های جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!