زندگان همیشه مرده


 
 

﴿ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یشْکرُونَ ﴾

زندگان همیشه مرده

و آن­گاه که خود را مالک خود انگاشتند و فراموش کردند مخلوق بودن خود را و این­که صاحب دارند و خالق و آن هنگام که توانگران خود را صاحب حیات و بقای خود دانستند و تهی­دستان نیز خیال کردند که اگر هم چون توانگران به خود اتکا کنند، می­توانند از چنگال بیماری مهلک نجات یابند، همه از شهر جهت فرار از بیماری و مرگ گریختند و آن زمان خداوند فراموش شد. آنان از یاد بردند که مملوک­اند و مخلوق. به ناگاه عذابی بس عظیم­تر، همگان را به خواب ابدی فرو برد؛ خوابی برخاسته از غفلت و فراموشی پروردگار.

… سال­ها از مرگ غافلین گذشت. آن مردمان که هزاران نفر بودند، بدن­هایشان پوسید و توده­ی استخوان­هایشان در خارج از شهر، گوشه­ای جمع شد و تپّه­ی استخوانی سال­ها نماد عبرتی بود برای آیندگان.

تا این­که مردی از دیار خورشید پا به بیابان نهاد و با دیدن این استخوان­ها آهی از افسوس کشید و به حال آنان گریست؛ از پیشگاه صاحب و خدای خود برای آنان طلب بخشش نمود و با او داد سخن داشت و به نجوا پرداخت که بار خدایا! تو توانایی در دوباره زنده کردن مردگان، همان گونه که ایشان را می­راندی!

و به قطع زنده­ نمود خداوند آن مردگان را از روی فضل و مهربانیش؛ چرا که آن بزرگ­مرد نبی و خلیفه­ی او بود بر روی زمین و پاک دلی که از یاد خدایش غافل نمی­شد. و امروز این ماییم که از پس قرن­ها غفلت پا به عرصه­ی وجود نهاده­ایم؛ اما آیا عبرت می­گیریم از گذشتگان خود و می اندیشیم در کردار و آینده­ی خود؟

روزها فکر من این است و همه شب سخنم          که چرا غافل از احوال دل خویشتن­ام

از کجا آمده­ام آمدنم بهر چه بود                    به کجا می روم آخر ننمایی وطن­ام؟

و ای کاش در فکر کار خویش بودیم. در هراسم از این­که ما را مرگی بزرگ­تر از گذشتگان فرا گرفته باشد؛ مرگی که در آن هیچ روشنایی نباشد و این مرگ، مرگِ قلب­هاست؛ تیرگی خاطره هاست؛ غفلت از یاد خدا!

و استخوان­های متحرک امروز چه فرقی می­کنند با استخوان­های انباشته­ی دیروز؟!

آیا امروز زندگی ما رنگ و بوی خدایی دارد؟

 سؤال من این است که اگر امامِ زنده و صاحبِ عصر و زمان نداشتیم چگونه می­زیستیم و چه فرقی با امروزمان می­کرد؟

آیا بسنده کنیم به همین حد که هر ساله تنها جشنی برای ولادتش گیریم و فراموشش کنیم تا …

و امروز این قلب­هاست که مرده­اند؛ سالیانی است که کم­تر کسی متذکر این مطلب است.

خدا نکند که ما مصداق ﴿ صُمٌّ بُکمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یرْجِعُونَ ﴾ باشیم که کر و لال و کور شده باشیم و هیچ چیز را نبینیم و آن­چه از یاد برده باشیم این باشد که ما صاحب داریم!

و شاید دوباره مردی از خورشید بیاید که دست به دعا بردارد و برای زنده شدنمان درخواست نماید.

نه، نه! مطمئن باش؛ قطعاً می­آید؛

او خواهد آمد …

او همان صاحب و ولی­نعمت اصلی­مان است. اوست که: ﴿ یحی الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ﴾

هموست که زنده می­کند زمین را پس از مردنش در حالی که :« اِنَّهُم یرَونَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً »

 

سوم خرداد یک حماسه ملی است.

به یاد سوم خرداد، سالروز حماسه آزادی خرمشهر

فتح خرمشهر فتح خاک نیست؛ فتح ارزش های اسلامی است.

خرمشهر شهر لاله های خونین است.

خرمشهر را خدا آزاد کرد.

امام خمینی (ره)

 


در خیال خرمشهر که کنار کارون آرام نشسته بود، هیچ صدای خمپاره ای نبود؛ نخلستان هایش صدای چرخ های تانک را تا آن روز نشنیده بود؛ تا شهریور ماه 59 که خرمشهر، خونین شهر شد. پس از گذشت روزهای تاریک و پر دود اسارت، در سوم خرداد 1361 شهر از اشغال درآمد؛ خرمشهر شهر نخل های سوخته، شهر نخل های بی سر و شهر مقاومت و ایثار.

اگرامروز در هر شهر و روستایی به گلزار شهیدان گذر کنیم و تاریخ نقش بسته بر سنگ مزارها را مرور کنیم، خواهیم دید که مجموعه شهیدان سوم خرداد سال 1361 الگویی کوچک از ملت مقاوم ایران است که چونان سپهری پر ستاره می درخشد.

سوم خرداد یک حماسه ملی است.

تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

دل نوشته ای برای خرمشهر

 

- شب ، شبی دراز و بی انتها ، هوای دم کرده و روزهای آخر بهار ، شکستن سکوتی مبهم به همراه زنجیر زنجره ها مردی تنها نشسته در اتاقی محصور ، محصور کاغذها ، کتاب ها ، روزنامه ها ، محصور عشقی نهان ، محصور دردی جاودان و جاری شدن موسیقی با صدای زیبای استاد بنان ، « ای ایران ، ای مرزپرگهر » غرق در رؤیایی شیرین پرواز خیال برگستره ی خیابان های شهر ، از شرق به غرب ، از شمال به جنوب ، جنوب را که حس می کنی لرزه بر اندامت می افتد « ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم ».  فردا سوم خرداد است . سالروز حماسه ی جنوب ، سالروز جاودانگی آزادی و میهن پرستی ، سالروز حیاتی دوباره ، فردا سوم خرداد است . سالروز آزادی خرمشهر . باید به پاسداشت این غرور جاودانه مطلبی بنویسم . « در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما»

شرط شهید شدن،از زباب سردار سلیمانی

شرط شهید شدن، شهید بودن است

سردار سلیمانی گفت: شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه هستند.

رابطه کنترل چشم و نماز

رابطه کنترل چشم و نماز

 

اولین عامل بهم ریختگی حضور قلب چشم ماست.

چشمی که همه چیز را می بیند، هر شخص، زن و مرد، هر عکس، هر فیلم، نمی تواند نماز خوبی بخواند.

اگر بتوانید چشم خودتان را کنترل کنید، انشاءالله نمازتان بهتر می شود.

اگر بتوانید چیزهایی که خدای متعال راضی نیست نگاه نکنید، البته بطور جدّی می توانید نماز بهتری داشته باشید.
نماز عصاره و خلاصه شدۀ رفتار و اعمال روز ماست.

اگر تمام رفتار و اعمال آدمی با حساب و کتاب باشد، نمازش درست خواهد شد.